شخصیتهای محبوب خلق شده در دنیای انیمه، هر سال توسط جوایز مختلف و نظرسنجی سایتهای مرجع مانند my anime list مشخص میشود. طبق آخرین نظرسنجی در my anime list، شخصیت لولوش از انیمه کدگیاس رتبه اول را به مدت طولانی داشته است. در میان شخصیتهای این لیست شاید بتوان گفت که شخصیتهای مردِ شرور جایگاه ویژهای را به خود اختصاص دادهاند. در این مقاله به توصیف و تحلیل شخصیت لولوش میپردازیم و سعی داریم به راز محبوبیت این شخصیت پی ببریم.
شخصیت اصلی انیمهی «کدگیاس» پسری نوجوان به نام لولوش لمپروژ است. اشرافزادهای بریتانیایی که در کودکی مادرش را طی حملهای مسلحانه از دست داده و تنها خواهرش هم در همین حادثه نابینا و فلج شده است. پس از این حادثه، لولوش توسط پدرش، امپراطور بریتانیا، طرد میشود و همین قضیه انگیزه اصلی او برای گرفتن انتقام مادرش و ساختن دنیایی شاد برای خواهرش میشود. لولوش برای رسیدن به هدفش سعی دارد ساختار تبعیضآمیز و فاسد امپراطوری بریتانیا را نیز از بین ببرد.
در ادامه داستان لولوش با به دست آوردن قدرت گیاس، میتواند ذهن دیگران را وادار به اطاعت کند و همین قدرت است که باعث میشود او خودش را مناسبتر و برتر از هرکسی برای اصلاح دنیا بداند؛ البته او معتقد است که برای اصلاح دنیا باید یک بار آن را خراب کرد و از نو ساخت. قطب مخالف لولوش، دوست کودکی او، سوزاکو است. سوزاکو باور دارد که باید با حفظ صلح، آرام آرام ساختار نابرابر جامعه را تغییر داد؛ البته او به اندازه لولوش قدرتمند و باهوش نیست؛ اما رقیبی سرسخت برای لولوش به حساب میآید و میتواند او را متوقف کند.
لولوش شطرنجباز ماهری است و هوش استراتـژیک بالایی دارد. او با نقابی خود را با نام «زیرو» به مردم معرفی میکند و خیلی زود طرفدارانی پیدا میکند. او در زمینهسازی برای نقشههایش از همهی افراد و شخصیتها نهایت استفاده را میبرد. به تدریج میبینیم که لولوش دلبستگی چندانی به کسانی که پیرو او هستند ندارد، به راحتی از جان آنها میگذرد و آنها را مانند مهرههای شطرنج بازی میدهد.
لولوش برای رسیدن به اهدافش حاضر است دست به هر کاری بزند. دروغ بگوید و فریب دهد، به طور تصنعی محبت کند یا حتی زانو بزند و التماس کند. حتی در جایی میگوید اگر احساساتم در راه هدفم سد راهم شوند، آنها را دور میریزم و همین هم میشود. او حتی احساسش را نسبت به خواهرش کنار میگذارد.
به تدریج لولوش تبدیل به همان شری میشود که از آن بیزار بود. استدلال او این است که گاهی اوقات نمیتوان پلیدی را با نیکی از بین برد؛ بنابراین لازم است با پلیدی به جنگ پلیدی رفت و او همان پلیدی کوچکتری هست که قرار است با یک شر عظیم مانند حکومت بجنگد و این ساختار فاسد را درهم بشکند.
در انتهای سریال لولوش اعتراف میکند که برای ساختن دنیای بهتر خرابیهای زیادی به بار آورده و سعی میکند بار نفرت مردم را روی خودش متمرکز کند. او با رقم زدن مرگی قهرمانانه، خود را به عنوان منشا پلیدی فدا میکند تا با این مرگ، جهان بالاخره از نفرت رهایی یابد و زیرو نیز به عنوان نماد عدالتطلبی در میان مردم شناخته شود.
قطب مقابل او، سوزاکو که به اصلاح ساختار از درون معتقد است، همواره یک قدم عقبتر از لولوش قرار میگیرد و در پایان هم تابع و تسلیم او میشود. هر چند که این پایان میتواند پیروزی سوزاکو هم قلمداد شود، اما ابتکار عمل همواره در دست لولوش بوده و این انتخاب و هوشمندی لولوش است که اجازه میدهد سوزاکو نیز سهمی در این پیروزی داشته باشد.
از دید مخاطبان انیمه لولوش قهرمانی است که به تدریج گمراه میشود و جنایت میکند. او بدون پشیمانی و احساس شکست، با سرافرازی خود را قربانی اهدافش میکند؛ اهداف والایی مانند در هم شکستن ساختار ظلم و تبعیض و برقرار کردن صلح که با هر وسیلهای باید حاصل شود. در فرآیند داستان مخاطب متقاعد میشود که همهی جنایتها و خیانتهای لولوش لازم و ضروری بوده تا بشریت به صلح برسد و در نهایت هم در اوج قدرت خودش، به انتخاب خودش تاوان سنگینی پس میدهد. در واقع کارهای غیرانسانی لولوش توجیه میشود و از طرفی هم سوزاکو در پیش بردن اهدافش موفقیت چندانی کسب نمیکند تا ثابت کند راهی غیر از این وجود دارد.
به طور کلی شخصیتهای شرور یا به اصطلاح ویلن (villain) در میان طرفداران انیمه محبوبیت خاصی دارند. لایت یاگامی در دفترچه مرگ، اِرِن یائگر در حمله به تایتان هم از جمله این شخصیتها هستند. نقطه مشترکی که در میان این شخصیتها دیده میشود این است که آنها در ابتدا به صورت علنی کارهای شرورانه نمیکردند؛ بلکه از ارزش عدالت و فداکاری میگفتند و به تدریج در طی داستان در موقعیتهایی دست به جنایتهایی میزدند که برای رسیدن به هدفشان ضروری بوده است. آنها به خاطر رنجی که تحمل کردهاند و هدف والایی که برای محافظت از عزیزانشان یا اصلاح جامعه دارند ستایش میشوند و به همین خاطر مخاطب با آنها همراهی و همذات پنداری میکند. در طی ماجراهای سریال، درگیری اصلی مخاطب قضاوت در مورد خوب یا بد بودن شخصیتها نیست؛ بلکه درگیری اصلی پیروزی یا شکست شخصیتی خاکستری است که مخاطب رنجهایش را دیده، هدف اصلی او را خوب و پسندیده میداند و با وجود اینکه متوجه کارهای خلاف انسانیت این شخصیتهاست، سرنوشت این شخصیت را تا انتهای سریال دنبال میکند.
فراز و نشیب داستان و هیجاناتی که از کارهای بیپروایانه این کارکترها رخ میدهد و نشاندهنده هوشمندی و پیشبینیناپذیری این شخصیتهاست میتواند از عواملی باشد که سبب میشود نوجوانان این شخصیتها را دوست داشتهباشند. شاید بتوان گفت چیزی که باعث محبوبیت ویلنها میشود این است که برخلاف انتظارات مخاطب، سعی نمیکنند نمونه کامل اخلاقی و انسانی باشند و بخشی از هوش یا قدرت آن ها در انتخابهای متفاوتشان جلوه میکند.
برای خواندن ارزیابی تربیتی انیمه کدگیاس کلیک کنید.
1 دیدگاه