فرض بگیرید شما مادری شاغل هستید که همزمان هم به شغلتان فکر میکنید، هم فشار اقتصادی، هم راههای مختلف فرهنگی برای کودکتان. آن وقت برای کار یا اصلا فاصله گرفتن از تمام جوها و فشارهای روانی به بیرون از خانه رفتهاید و روی بیلبورد تصویر چهره خون آلود مهران مدیری به چشمتان میخورد. چه بر سر روان شما خواهد آمد؟ یا فرض بگیرید در راه خانه تا مهدکودک، کودک خردسال شما این نوع از تبلیغات مانند همین چهره خون آلود مهران مدیری یا چاقویی که از آن خون میچکد(تبلیغ متعلق به فصل دوم زخم کاری از محمدحسین مهدویان است) را در سطح شهر ببینید. شما چه پاسخی برای کودکتان خواهید داشت تا او را اقناع کنید که این تنها یک تبلیغ محیطی است؟ هنوز هم خشونت رایج در سریال غورباقه و نفرت میان خواهر و برادر را خاطرم هست و پرسشی که از سکانسهای خشن و نفرت کاراکترها درون ذهنم شکل گرفت هم برایم مطرح است. آیا این سطح از خشونت و نفرت؛ ممکن است قبح خشونت را میان جامعه بکشند؟ این روزها در فضای مجازی بحث تبلیغات محیطی دو سریال پدر گواردیلا و زخم کاری2 داغ است. بعضی از رسانهها هم تیتر زدند که زخم کاری2 نیامده خون به پا کرد. حتی سازمان زیباسازی شهرداری تهران نیز اعلام کرد که هر دو تبلیغ برای این دو سریال ساختگی است ولی با این وجود به عوامل سریالهای مذکور تذکر داده که برای تبلیغات فضای مجازی از تبلیغات شهری ساختگی و غیرواقعی استفاده نکنند.اما هیچکس در این میان حرفی از این نزد که این تبلیغات و محتوای مروج خشونت ممکن است چه تاثیری بر روان یک خانواده یعنی از والدین گرفته تا کودک خردسال و یک فرزند نوجوان بگذارد؟
مرضیه ادهم پژوهشگر حوزه فضای مجازی است. او در این باره معتقد است که حساسیت بر خشونت برای نهادهای ناظر بر سریالهای خانگی آنقدرها جدی نیست. ادهم در گفتگو با کدومو میگوید:« پرسش اول این است که اساسا محتوای واجد خشونت چه تاثیری بر خانواده میتواند داشته باشد؟ برای این پرسش تحقیقات مختلفی انجام شده و ما با نظرات مختلفی مواجه هستیم. گروهی از تحقیقات نشان میدهد فیلمها و بازیهایی که محتوای خشن دارند یک گونه تخلیه کاذب برای کودک ایجاد میکنند و کودک پس از دیدن فیلم یا بازی به شکلی تخلیه میشود و اتفاقا اتفاق مثبتی رقم خواهد خورد. اما خب چه خشونت و محتوایی باعث این امر میشود؟ یک موقع شخصیت فانتزی است و شر و خیر آن بسیار واضح است و یک موقع محتوا، محتوای سیاهی است و یک دسته از ارزشها را نشانه گرفته است. اکثر فیلمهایی که نمایش خانگی یا فیلمهایی که اکنون درحال تولید هستند؛ باید رده بندی سنی داشته باشند. یعنی ما نمیتوانیم بگوییم به این دلیل که تاثیر بدی بر روی کودک و نوجوان دارند، نباید ساخته شوند. بالاخره این سریالها ژانر پرطرفدار هستند، گاهی هم محتوای جالب و حرف خوبی ارائه میدهند. اما باید رده بندی سنی برایشان صورت بگیرد. در فرآیند سیاست گذاری برای رنج سنی کودک و نوجوان؛ اتفاقی که دارد میافتد این است که ما نهاد ثابت، با شفافیت و با قوانین و با کارشناسانی که مورد تایید تمام ذینفعان یعنی کارگردان، تهیه کننده، آموزش و پرورش و والدین است را نداریم. نهادی که بتواند بگویید در این نهاد فیلم را ارائه میدهید و کارشناسی میشود. مثل نهاد اولیا و مربیان آمریکا که توانایی ارزش گذاری بر روی فیلمها دارد و از سازنده فیلم درخواست میکند که دیدن فیلم را رده بندی سنی کند یا آن را برای دیدن کودکان محدود میکند. اما ما چنین چیزی را نداریم. حتی دسته بندی سنی که ساترا پیشنهاد میدهد با دسته بندی سنی فیلیمو یا نماوا در اعداد متفاوت است. یعنی همه+13 ندارند. یکی مثبت 9 سال است یکی یک عدد دیگر. این نشان میدهد که در اعداد هم به اشتراک نرسیدهاند. برای همین چنین اتفاقی میافتد و چون نهاد مشخصی ندارد، ساز و کار مشخصی هم ندارد و مسیرش معلوم نیست. درنهایت به عنوان یک امر غیرضروری به آن نگاه میشود. مگر اینکه افکار عمومی نسبت به این امر اعتراض کند و موج خبری رخ میدهد. آن موقع است تازه تذکر میدهند، بیلبورد جمع میشود یا جریمه میکنند. اما مجددا روز از نو و روزی از نو است که اتفاقا خود همین امر، اگر نوجوان باشد برایش جذابیت ایجاد میکند و حتما به سراغ محتوا میرود. چرا که از مسیر درستی رده بندی پیشنهاد نشده و کنجکاوی اش را برانگیخته است و در سنی است که اکثر نوجوانها مقاومتی نسبت به مسئله دارد. در قضیه خشونت این مسئله پررنگ تر است. مثلا محتوای جنسی یا محتوای سیاسی، نظارت بیشتر است اما نظارت بر روی خشونت، سلیقهها یکی نیست و هر گروهی برای خودش یک امری را مطرح میکند و انگار مسئله خشونت جدی گرفته نشده و به ادبیات مشترک نرسیده ایم. یعنی مثلا اگر در سریال و فیلمی تعداد مشخص نمایش چاقو یا فحاشی داریم، رده بندی سنی باید بالای 13 سال باشد. این فرمول در تمام دنیا وجود دارد. ژاپن، آمریکا، کره جنوبی و اتحادیه اروپا چنین دستورالعملهای این چنینی دارند و امر جدیدی نیست. اما ما در قضیه خشونت چنین چیزی نداریم.
یک وقتهایی فیلم و سریال دفاع مقدسی و ارزشی است. اگر در این باره اعتراض شود، میگویند تشویق مقاومت است و ایدئولوژی است. در صورتی که کودک یا نوجوان به راحتی متوجه لایههای ارزشی محتوا نمیشود و یک دسته خشونت برهنه میبینید. مثلا در تبلیغ فیلم آقای حاتمی کیا داشتند و با اسب و گریم داعش در یک پاساژ حضور پیدا کرده بودند. در آنجا وقتی نام کودک به میان میآمد، میگفتند که شما با اصل موضوع مشکل دارید و کودک بهانه است. خیلی وقتها کودک به دلیل دیدگاههای سیاسی و نگاههای مختلف گروهها مختلف قربانی میشود و به عنوان پاشنه آشیل به کودک نگاه میشود. یعنی مثلا گروههای مختلف کودک را بهانه میکند و درنهایت هیچ قانونی هم برای رعایت حق او وجود ندارد.»
کودک قربانی نگاههای اقتصادی میشود
ادهم در ادامه در رابطه با تاثیر این تبلیغات بر روان خانواده و خصوصا کودک ادامه میدهد:« بزرگسال نسبت به دیدن صحنههای خشونت مثل صحنه تصادف در فیلم و سریال یا هر چیزی دیگر؛ حق انتخاب دارد اما کودکی که حق انتخاب ندارد و در ماشین نشسته، صحنهای میبیند که انتخاب نکرده و والدین هم نمیتوانند برایش توضیح دهند که این چه چیزی است. نه میتوانند بگویند این تبلیغات فیلم است. چرا که کنجکاو میشود و میپرسد خب چه فیلمی است؟ از طرف دیگر رده بندی سنی هم ندارد. ما از یک نوجوان 15 یا 16 ساله که لب مرز است صحبت نمیکنیم. ما داریم درباره یک خردسال و کودک 6 یا 7 ساله صحبت میکنیم که یکباره پوستری میبیند که دارد از آن خون میچکد. هیچ کجای دنیا حق ندارند فیلمی که رده بندی سنی دارد را تبلیغی داشته باشد که عینا همان محتوای خشونت آمیز را در تبلیغ به کار ببرد. حق تبلیغ و سایر موارد را دارند اما بحث اینجاست که موارد و قسمتهایی که دقیقا به همان دلیل، فیلم و سریال رده بندی سنی خورده است را حق ندارند در تیزر و تبلیغات محیطیشان بیاورند چرا که تبلیغات یک امر باز و آزادی است که امکان دارد کودک ببینید. پس این قانونی است که در همه جای دنیا رعایت میشود اما در کشورمان تبلیغ محیطی فیلم و سریال روی همان نقطهای که نباید ایستاده و به قولی حتی روی بزرگسال هم تاثیر منفی دارد. هرچند بزرگسال یک سطح تحلیل دارد که این فیلم و یا تبلیغ است اما برای کودک نمیتوان این را توضیح داد و این یک تصویر به عنوان خشونت برهنه برای او باقی میماند و هیچ کاری نمیتوانیم برای آن انجام دهیم. علاوه بر این ما زیاد درحال ضربه زدن به کودکانمان از این زاویه هستیم. از رده بندی گرفته تا اکران و پخش چندباره محتوای خشونت آمیز از سوی صداوسیما در تایمی که ممکن است تلویزیون در اختیار کودک باشد و احتمال دارد که کودک در پخشهای مکرر آن را ببیند. حتی ما به والدینمان در مدرسه مسئله رده بندی محتوای خشونت آمیز را آموزش ندادهایم و به عنوان یک مسئله تزئیینی به آن نگاه میشود. ترسها و تروماهایی که به وجود میآورد اصلا شوخی نیست و تاثیرگذار است. هر موقع که بحث رده بندی میشود، همه به یاد نوجوانها میافتند. درحالی که عمق فاجعه برای سنین پایینتر است.»
آنچه که در ساخت، تولید و در نهایت تبلیغات این دست از فیلم و سریالها فراموش میشود دقیقا کودک است. کودکی که احتمال دارد از طرق مختلف به محتوای برهنه خشونت آمیز دست پیدا کند. اما در این بین نتیجه چیست؟ حذف چنین محتواهایی؟ بدون شک پاسخ ما منفی است. چالش جدی است اما آنقدرها که مسئولان و نهادهای ناظر بر امر فکر میکنند، گره موضوع کور نیست. پیشنهاد رده بندی سنی و یا محدود کردن دسترسی به محتوا و خلق ایده برای تبلیغات محیطی به شکلی که کودک آزار نبیند، نه برای نهاد ناظر سخت است و نه تولید کننده. تنها مسئله این است که شکل ارائه محتوایی که از اساس بر پایه خشونت است؛ در تبلیغات و تیزرها به شکل عیان روبروی کودکانمان قرار نگیرد تا حس کنجکاوی و یا پرسشهایش با دیدن آن تبلیغ برانگیخته نشود.
1 دیدگاه