این روزها چه قدر پای حرفهای نوجوانمان مینشینیم؟ چهقدر به چالشهایی که با آن دست و پنجه نرم میکند آشناییم؟ تا چه اندازه دنیای او را میشناسیم؟ روز نوجوان یه فرصت هست برای جواب دادن به این سوالها
وقتی روز نوجوان فرا رسید، آن هم در بحبحهای که ناگهان نوجوانان نقشهای پررنگتری ایفا میکنند یا میخواهند نقشهای پررنگتری ایفا کنند، ما هم از این قافله مستثنی نبودیم و توجهمان را به این قشر هنوز و نمیدانم تا کی ناشناخته معطوف کردیم. اما نگاه ما با نگاه خیلیها متفاوت بود. این را زمانی فهمیدیم که در حال برنامهریزی یک رویداد برای نوجوانان اهل بازی بودیم.
در گیر و دار چکوچانه زدن برای اینکه این کار را بکنیم یا آن کار، ناگهان یک چالش خودنمایی کرد. اینکه مخاطب رویداد یعنی نوجوان را هنوز نمیشناسیم. نمیدانیم به چه فکر میکند؟ چگونه فکر میکند؟ یا چگونه رفتار میکند؟ برای همین هرچه رشته کرده بودیم با کمال میل پنبه کردیم و یک شیت تمیز و نو باز کردیم برای اینکه رویدادی برنامهریزی کنیم تا نوجوان عزیز ناشناختهمان را اول بشناسیم. پای حرفهایش از دنیای بازی بنشینیم و غرق در دغدغههایش شویم.
نتیجه این صغری و کبری چیدنها این شد که یک رویداد برای آقا پسرهای نوجوان اهل گیم برگزار کردیم. در این رویداد مثل همه رویدادهای کدومو کلافمان را برای شروع گفتگو باز کردیم. البته اینجا در کدومو چاشنی هر گفتگویی بازی و فعالیت است. از بازیهای مورد علاقهمان گفتیم و از اینکه بازی کردن چه نکات مثبتی دارد و چه اثرات منفی ممکن است بگذارد. حتی فراتر هم رفتیم اینکه چه کنیم این نکات مثبت تقویت شود و چگونه از اثرات منفی بازی اجتناب کنیم یا آنها را کاهش دهیم.
آنچه برایمان جالب بود این است که ما شنونده بودیم و همه این حرفها را خود بچهها میزدند. تا جایی که یکی از مادرها که در انتهای سالن منتظر اتمام رویداد بود گفت شما آخر این رویداد چه نتیجهای میخواهید بگیرید؟ پسر من کلاس دوازدهم است و باید درس بخواند اما اینجا درباره نکات مثبت بازیکردن صحبت میکنید. ما از این مادر مهربان خواستیم که تا پایان رویداد همراه ما باشند.
در پایان رویداد و در گفتگوی پایانی پسر همین مادر گفت: "بازی هم مثل هر سرگرمی دیگری است و من باید انتخاب کنم که چه میزان از زندگی من باشد. و اینکه در رویداد با سوالاتی مواجه شدم که تا به حال از خودم نپرسیده بودم و تقریبا به یک ذهنیت مشخص رسیدم." همین برای ما کافی بود. ما شنیده بودیم و آنها فهمیده بودند.
آن مادر مهربان موقع خداحافظی گفت:"اصلا فکر نمیکردم آخرش اینجوری باشه"
برای اینکه بیشتر با رویدادهای کدومو آشنا بشید دعوت میکنیم که گزارشهای رویدادهای قبلی کدومو مثل رویدادد پدر و پسری را هم در سایت ما ببینید. ویدئوی رویدادهای ما را در صفحه کدومو در آپارات پیگیری کنید.
1 دیدگاه