امروزه سواد رسانهای به یکی از مهمترین بحثهای آموزشی و فرهنگی کشور تبدیل شده است و اهمیت بالایی در تربیت و پرورش کودکان و نوجوانان دارد. در یک تعریف ساده سواد رسانهای یعنی مجموعهای از تواناییها که برای تفسیر پیامهای رسانهای به آنها نیاز داریم.
در سومین جلسه از سلسله نشستهای بررسی مسائل کودکان با محوریت پژوهش خانم بهرامی -مدیر دپارتمان سواد رسانه مدرسه آینه- به موضوع سواد رسانهای و خانواده و ضرورت آموزش دیدن آنها پرداخته شد.
بهرامی روش پژوهش خود را اینگونه توضیح داد: برنامه ما این بود که ابتدا برای بررسی این موضوع اسناد و پژوهشهای بینالمللی کشورها را بررسی کرده و سپس نتایج را با اساتید برجسته مطرح کنیم و با بوم فرهنگی ایران تطبیق دهیم اما متاسفانه در اسناد، تحقیقی مبنی بر اینکه کاری مستقیماً برای ارتقا سواد رسانهای والدین انجام شده باشد، پیدا نکردیم. پس روش تحقیق را تغییر دادیم و پژوهشها را در بحث سواد رسانهای به طور کلی بررسی کردیم.
در این روش اول بررسی کردیم که گسترش سواد رسانهای چه ملزومات و راهبردهایی داشته است و مدلی اولیه از آن تهیه کردیم سپس آن مدل را با اساتید حوزههای مختلف در میان گذاشتیم و با بومی کردن آن سعی شد تا مدلی مخصوص والدین طراحی شود.
او در پاسخ به این که منظور از ارتقا سواد رسانهای چیست؛ گفت: جیمز پاتر (از متفکران حوزه رسانه) میگوید در تعریف سواد رسانهای باید به دو ویژگی توجه شود، یکی اینکه سواد رسانهای یک مقوله واحد نیست و دیگری چند بعدی بودنش است؛ یعنی نیازمند پیشرفت و گسترش مداوم است و منظور از ارتقا دقیقا همین است؛ باید مداوم باشد چون همیشه در حال تغییر است، پس ما نیز به صورت مداوم به آموزش نیاز داریم. وی ادامه داد: در پژوهش سه سوال اصلی داشتیم و از طریق پاسخ دادن به آنها سعی کردیم الگوی مناسبی ارائه دهیم.
ارتقا آموزش سواد رسانهای به طور کلی چه الزامات و نیازمندیهایی دارد؟
او تاکید کرد: نکته مهمی که در همه اسناد بینالمللی تکرار شده بود و اساتید هم مهم میدانستند، بحث نهاد مسئول است. این اتفاق در بسیاری از کشورها افتاده است و دولتها در مرحله اول یک نهاد را به عنوان مسئول ایجاد کردهاند یا بر عهده نهادی از پیش موجود گذاشتهاند.
برای مثال در هلند مرکزی در سال ۲۰۰۸ ایجاد شده که تمام فعالیت های مربوط به سواد رسانهای ذیل آن انجام میگیرد. یا نمونه دیگر انگلستان است که در سال ۲۰۰۳ مجموعه قوانین فرهنگی تصویب میکند و «آفکام» را نهاد مسئول اجرای آنها اعلام میکند اما تعریف دقیقی از مفاهیم رسانهای ارائه نمیدهند. پس اولین گام ایجاد نهاد است.
او در مورد نهادها در ایران به دو نکته اشاره کرد: نهاد نباید دولتی باشد چون اساسا ماهیت سواد رسانهای با دولتی بودن در تناقص است به دلیل داشتن نگاه انتقادی به رسانهها، البته ذیل هر بحث سواد رسانهای بحث امنیت ملی هم مطرح است و دولت به علت این نکته باید نقش داشته باشد اما به عنوان نهاد تسهیلگر و نه اجراکننده.
نکته مهم دیگر این است که نهاد در خلا رشد نمیکند. نهاد مسئول، وظیفه اصلیاش هماهنگسازی نگاههای متفاوتی است که در این عرصه وجود دارند.
او ضرورت دوم را اینطور توضیح داد: اولین چیزی که در مطالعات سواد رسانهای توجه شما را جلب میکند این است که تعریفی واحد از مفاهیم وجود ندارد و هر کس با دیدگاه خودش راه حل ارائه میدهد. اما ما برای ارتقا سواد رسانهای راهی نداریم جز اینکه بر تعریفی حداقلی مبتنی بر مهارت تکیه کنیم که قابل اندازهگیری هم باشد. نهاد مسئول در اولین گام باید تعریف ارائه دهد.
آفکام تعریف خودش را از سواد رسانه بر مهارتهای دیجیتالی معطوف میکند. در سال 2016 دکتر باکینهام مقالهای درباره تعریف حداقلی نوشته و انتقادات مهمی مطرح کرده است مبنی بر اینکه سیاست رسانهای ما مرده است چون تعریف ما با اجرا متفاوت است و عملا سواد رسانه از انتقادی بودنش تنزل پیدا کرده است به سواد کاربردی. بنابراین ضرورت یک تعریف حداقلی احساس میشود. او ادامه داد: نکته دیگر داشتن نگاهی بومیگرایانه به دلیل وجود موقعیت فرهنگی خاص و ویژه ما است که در موقعیتهای دیگر وجود ندارد.
نکته آخر تولید محتوای آموزشی است، ما محتوا زیاد داریم اما آموزشی و کاربردی نیست یعنی آنچه که به مخاطب هدف میرسد بسیار اندک است بنابراین به یک نهضت آموزشی و کاربردی نیاز داریم. در خارج کشور هم به این نکته توجه شده است؛ مثل در فنلاند موسسهای وجود دارد که اساسا کارش تولید محتوای آموزشی فقط در زمینه سواد رسانهای است. برای معلمان باید دو نکته در نظر گرفته شود؛ باید تنوع و تکثر داشته باشیم. معلم باید بتواند به تناسب و شرایط مخاطب از محتواهای زیاد استفاده کند. احتملا ملموس ترین محتوا همین کتاب پایه دهم است. در موسسه آینه تلاش کردیم کتابی تدوین کنیم با عنوان راهنمای مربیان تا به مربی آموزش دهیم که سواد رسانهای را با توجه به شرایط مخاطب ارائه دهد.
راهبردها و استراژیهای عملی کردن ارتقا آموزش سواد رسانهای چیست؟ بهرامی پیش از توضیح این بحث اشاره کرد: هرکاری در این زمینه بخواهیم انجام دهیم، قبل از آن باید نهاد ایجاد شده باشد؛ پس نهاد جزو الزامات است.
وی ادامه داد: ما در این بحث از کتابی به نام سیاستگذاری و استراتژیهای سواد رسانهای و اطلاعاتی و اطلاعات ملل استفاده کردیم؛ که یونسکو در سال 2013 منتشر کرده است. در آن کتاب درباره استراتژیها پنج حوزه تعریف میشود که ما میتوانیم بحث خود را با آن تطبیق دهیم. این پنج حوزه شامل این موارد هستند: آموزش غیر رسمی، آموزش رسمی، نهاد های موثر دیگر، آموزش اعضای دولت، آموزش اعضای نهاد تکنولوژی و رسانه در حوزههای اول و دوم میتوانیم در زمینه والدین کار انجام دهیم.
در آموزش رسمی نیاز داریم بسیار گستردهتر عمل کنیم البته در سالهای اخیر پیشرفت خوبی داشتیم. یکی از مهمترین کنشگران این عرصه، نهاد صداوسیما است که میتواند بسیار تاثیرگذار باشد البته منظور از تاثیر صرفا تاثیر آموزشی نیست. مثلا سریال چای نت تلاشی در این جهت است. باید دانش و نگرش مخاطب به صورت مداوم تغییر کند.
او تاکید کرد: قبل از تعریف راهبرد باید سیاستگذاری تعریف کنیم؛ درواقع استراتژیها مسیری به سمت سیاستگذاریاند.
بحث دیگر آموزش رسمی است. با توجه به شکاف آگاهی و نسلی بین والدین و فرزندان؛ فاصله دانشی زیادی میان آنها ایجاد شده است. اولین نکته این است که احساس نیاز به آموزش عمومی در والدین ایجاد شود.
نکته دوم این است که باید بحث آموزش مهارت دیجیتال را داشته باشیم البته سواد رسانه فقط دیجیتال نیست اما آموزش به والدین جزو ضرورتها است. یکی از علتهایی که باعث میشود والدین نقش نظارتی و حماتی خود را از دست بدهند همین اندک بودن مهارت است.
نکته دیگر بحث مهارت فرزندپروری در عصر رسانه است؛ کنترل محتوا باید آموزش داده شود و بهترین مکان آموزشش مدرسه است.
علاوه بر نهادهای دولتی، نهادهای مردمی و خصوصی باید فعال باشند و تلاشهای خوبی هم مثل دوره رشدانه در موسسه باران انجام شده است.
بحث دیگر که باید به پدرومادر آموزش دهیم؛ مهارت تفکر انتقادی است. مثلا در دریافت محتوای فیلم، سکوت والدین در ذهن نوجوان به معنای تایید است در حالی که اگر آنها تفکر انتقادی داشته باشند و همگام با فرزند به بررسی انتقادی بپردازند؛ باعث تقویت مهارت انتقادی او میشوند. بحث آخر مدیریت مصرف رسانه در خانه است. این راهکارها را والدین نیز باید رعایت کنند؛ یعنی خود والدین باید رژیم مصرف درست داشته باشند تا فرزند نیز از آنها بیاموزد. در ارتقای آموزش سواد رسانهایایای با چه چالشهایی روبهرو هستیم؟
او اینگونه بیان کرد: اگر این آموزشها را انجام دهیم با عواملی روبهرو هستیم که مانع آموزش میشوند و باعث نرسیدن به اهداف و سیاستگذاریها میشوند. در کتاب یونسکو به سه چالش اشاره شده است: اقتصادی، تکنولوژیک و فرهنگی، در مصاحبه با اساتید و پژوهشگران علاوه بر این سه، ما در ایران با چالش حقوقی هم مواجه هستیم.
چالش اقتصادی
نمونه کتاب سواد رسانهای پایه دهم را در نطر بگیرید، شروع خوبی است اما یکی از چالشهای اقتصادی که دولت با آن مواجه شد این بود که به جای اینکه این درس توسط متخصصها تدریس شود؛ غالبا به معلمین پرورشی و افرادی که تخصص نداشتند داده شد و عملا نتیجه برعکس شد و بازخورد مناسب از دانشآموز گرفته نشد. مثلا معلمها دروس دیگری را تدریس میکردند و به طور کلی این درس جدی گرفته نمیشد. در مورد والدین نیز آنها ضرورت آموزش را نمیبینند و برای محتوای آموزشی هزینه پرداخت نمیکنند. چالش فرهنگی
باید ببینیم که سواد رسانهای در آموزش و پرورش کشور ما چگونه تعریف میشود؛ آیا افراد این ضرورت را میبینند که برای بهبود زندگی خود و فرزندشان، مهارتهایی یاد بگیرند؟ بازخورد من این یود که علاوه بر معلمها که در آموزش این درس جدی نبودند، این جدیت و ضرورت در والدین هم احساس نمیشد و باید برای هر دو گروه اهمیت مطلب را توضیح میدادیم. مثلا والدین اعتراض میکردند که چرا به دانشآموز فیلم یا داستان میدهیم و بر مسائل درسی مانند کنکور تاکید داشتند. ما به فرهنگسازی و گفتمانسازی در این زمینه نیاز داریم.
چالش تکنولوژیک
ما در سطح کلان با مشکلاتی مانند عدم دسترسی به اینرنت مواجه هستیم که حل آن وظیفه دولت است. در سطح خرد با افرادی مواجه هستیم که به ابزار آموزشی دسترسی ندارند. بهرامی آخرین چالش را اینگونه توضیح داد: ما با چالش حقوقی نیز مواجه هستیم که مخصوص ایران است. ما نیازمند این هستیم که در عرصههای رسانهای مجموعهای از قوانین را ایجاد کنیم. قانونهایی که ما داریم برای سالهای گذشته است و اکنون تغییرات زیادی رخ داده است. آموزش سواد رسانهای جزو حقوق شهروندی ما نیست اما باید باشد. در کتاب یونسکو یکی از رویکردها در آموزش سواد رسانهای، رویکرد حقوق بشر است؛ یعنی یکی از حقوق اولیه فرد است. در ایران جزو حقوق شهروندی نیست شاید لازم باشد که نهادهای قانونگذار در ایران مجموعهای از قوانین را تصویب کنند.
بحث دیگر در رابطه با محصولات رسانهای است که باید قوانینی برای آن ایجاد شود و کسی آن را نقض نکند. مثلا یک فیلم با خشونت بالا را در نظر بگیرید، برای این فیلمها هیچ ردهبندی در نظر گرفته نشده است و هیچکس پاسخگو نیست و ما نمیدانیم که باید به چه کسی رجوع کنیم. یا برعکسش را در نظر بگیرید؛ فیلم ردهبندی دارد ولی والدین توجهی نمیکند و فرزند را به سینما میبرند، در این مثال هم کسی نمیتواند با آنها برخورد کند چون قانونی وجود ندارد. مثال دیگر موسساتی هستند که روشهای هک را آموزش میدهند اما تبعات اخلاقی و قانونی را به آنها آموزش نمیدهند و نوجوان از عواقب کارش آگاه نیست. در نتیجه نیازمند قانونگذاری هستیم و باید به این مرحله برسیم، چون آینده فرزندانمان در خطر است.
1 دیدگاه