انیمیشن «صد و یک سگ خالدار» را به خاطر دارید؟ «کروئلا» در آن فیلم شخصیت منفی داستان بود که قصد داشت تولهسگها را بخرد تا با آنها پالتوی پوست درست کند و وقتی موفق به خرید نشد، آنها را دزدید. «کروئلا دویل» در آن فیلم ظاهری زشت و شیطانی داشت. کار شرورانهای که میخواست انجام بدهد هم نفرتانگیز بود. «جسپر» و «هوراس»، دو همدست او هم خنگ و پلید بود.
اما همین کروئلا در فیلم اخیرش از همان لحظات اول ما را با خود همراه میکند. با غم او غمگین میشویم و با شادی او شاد. جسپر و هوراس هم در این فیلم ابتدا دو پسربچهی خوب و سپس دو مرد خوب، مهربان و همراه کروئلا هستند. کروئلا در این فیلم سیر جالبی دارد؛ ابتدا یک دختربچهی بازیگوش است که همیشه بیش از کاری که کرده مقصر شناخته میشود که همین مظلومواقعشدن عامل همذاتپنداری مخاطب با اوست سپس ناخواسته و از روی یک شیطنت کودکانه، ظاهراً باعث مرگ مادرش میشود که این تراژدی هم به همذاتپنداری بیشتر مخاطب با این شخصیت کمک میکند. زمانه او را به مسیر دزدی میکشاند و او سپس سعی میکند شرافتنمندانه زندگی کند و... .
در این باره بخوانید: ارزیابی تربیتی «کروئلا»همهی این اتفاقات باعث میشود که حق را به کروئلا بدهیم؛ حتی وقتی او شرارت را انتخاب میکند. این شرارت درواقع یک ویترین است و او بههیچوجه شرورتر و بدتر از «بارون» نیست. درواقع در این فیلم بهجز دزدی که جبر زمانه است، تقریباً هیچ چیز بدی از کروئلا نمیبینیم. درمورد عصیان او علیه شرارت عمیقی که پوششی از احترام و موفقیت دارد هم حق کاملاً با کروئلاست. بنابراین لقب شیطان برای کروئلا قابلدرک نیست، بهویژه اینکه او حتی در انتقام هم خشونتی به کار نمیبرد و زیادهروی نمیکند.
دقت کردید که یک شخصیت چطور از یک شرور مخوف به یک زن نابغه، مظلوم و دوستداشتنی تبدیل شد؟
ماجرای مشابهی برای داستان «زیبای خفته» اتفاق میافتد. در فیلم «مالیفیسنت 1»، ما روایت دیگری از داستان را میبینیم که قضاوت ما را از مالیفیسنت تغییر میدهد. البته قصد فیلم هم همین است و آن را در نریشن ابتدای فیلم بیان میکند.
"دقت کردید که یک شخصیت چطور از یک شرور مخوف به یک زن نابغه، مظلوم و دوستداشتنی تبدیل شد؟"
برخلاف مالیفیسنت دههی 50 میلادی که پلیدی مجسّم است، مالیفیسنت سال 2014 بسیار مهربان و دوستداشتنی است. او به تلافی کار بد شاه، شاهدخت نوزاد را طلسم میکند. این در شرایطی است که هر بینندهای حق را به مالیفیسنت میدهد. سپس از این کار پشیمان میشود و آن را جبران میکند.
«مالیفیسنت1» البته اشاراتی آشکار به داستان خلقت هم دارد که برای مخاطبان قابلفهم است. ظاهر مالیفیسنت، محل زندگی او، ارتباط او با «استفن» سپس «اورورا» همه تداعیکنندهی داستان خلقت است. بهویژه اینکه نام شخصیت اصلی هم مالیفیسنت به معنای پلید و شیطان است.
در این انیمیشن کوتاه هم ابرهای خوب و ابر بد را کنار هم میبینیم که هرکدام درحال خلق موجوداتی هستند. ابرهای خوب موجودات دوستداشتنی میآفرینند و ابر بد موجودات به ظاهر بد. اما در آن انیمیشن هم مخاطب بیش از همه با آن ابر بد همذاتپنداری و احساس نزدیکی عاطفی میکند.
اما یک سوال: چرا باید شیطان خوب دانسته و نشان داده شود؟ مگر شیطان مظهر بدیها و فرماندهنده به دروغ، گناه، زشتی و بدکاری نیست؟
یکی از حکمای معاصر به این سوال اینگونه پاسخ میدهد: شیطان با انسان مدرن یک ویژگی مشترک دارد: طغیان و عصیان علیه آسمان.
روایت دینی از شیطان و سجدهنکردن او بر آدم او را به مظهر عصیان درمقابل خداوند تبدیل کرد. سالها بعد اروپا با کنارگذاشتن نهاد دین سپس با توجه به علم (با توجه به روایت تورات از داستان خلقت) خود را در کنار شیطان دید.
توضیح بیشتر اینکه براساس تورات، شیطان خیرخواه انسان است؛ زیرا به او گفت از میوهی درخت ممنوعه بخورد و میوهی آن درخت علم و آگاهی یا بهتعبیری قدرت اراده بود. که از نظر تورات، خداوند نمیخواست انسان این ویژگی را داشته باشد. شهید مطهری این تحریف را خطرناکترین تحریف تاریخ بشر میداند؛ چون تصویری وراونه ارائه میدهد و از نظر اسلام میوهی ممنوعهای که انسان از خوردن آن منع شده بود «حسد» است.
در ضمن، ادیان الهی به رعایت حدود اخلاقی دستور میدهند که محدودکنندهی برخی لذّتهای انسان است. بهویژه مسیحیت انسانها را به زهد و بیتوجهی به دنیا دعوت میکند. درحالیکه شیطان به لذّتبردن و جاهطلبی بیحدومرز فرامیخواند که همان آرمان آزادی غربی است.
نبرد سنتی خیر و شر در داستانهای کهن که در غالب موارد با پیروزی نیروی خیر و شکست شر به پایان میرسید نمادی بود از پیروزی همیشگی خوبیها بر بدیها و ایزد بر اهریمن. این پیروزی وقتی امیدبخش و نویددهنده است که شر، شر باشد و خیر، خیر. هنگامی که درمورد خوببودن خوبی و بدبودن بدی شک و تردید پیدا شود یا بدتر از آن، هنگامی که بدی نیک دانسته شود، دیگر شکستدادنِ آن شادیآفرین نیست.
پس در اینجا «شر» خودش را بزک کرده و چهرهای جذّاب از خود به نمایش میگذارد تا دیگر موردتنفر نباشد. در بسیاری از مواقع، مانند آنچه در «مالیفیسنت 2» میبینیم، شعار «رواداری» بهمعنای تحمّل کسانی که با آنها اختلاف بنیادین داریم هم به ماجرا اضافه میشود. این کار در بسیاری از مواقع جواب میدهد و طرفداران خیر در مقابله با شر دچار تردید میشوند، ولی شر هرگز دچار تردید نمیشود. مثالهای زیادی برای این اتفاق میتوان پیدا کرد؛ از کسانی که در دشمنی با دشمنانشان تردید کردند، اما دشمن در ازبینبردن آنها تردید نکرده است یا کسانی که حسنِنیت نشان دادهاند و سوءنیت دیدهاند.
مذاکرات طولانیمدّت فلسطینیان با اسرائیلیها یک نمونه است. درحالیکه بسیاری از فلسطینیها در کرانهی باختری تن به حاکمیت اسرائیل دادهاند، اسرائیل از غصب خانههای آنها و شهرکسازی دست برنمیدارد یا در مذاکرات هستهای که یکی از طرفها توانسته بود با ایجاد رابطهی صمیمی، طرف مقابل را به امتیازدادن وادار کند. اما در طرف مقابل خبری از رواداری نیست. جان لاک که نظریهپرداز رواداری است، کاتولیکها (که مخالفشان بود) را برای رواداری مستثنا میکند و سالهای سال است که در فیلمها جز تصویری تماماً اهریمنی از آلمان نازی و هیتلر نمایش داده نشده است.
شاید دستور قرآن به پرهیز از دوستی با کافران به همین علّت باشد.
1 دیدگاه