داستان فیلم درمورد دختری به نام سم است که در نوجوانی مادرش او را ترک میکند و او در گروه تبهکارها بزرگ میشود و در جوانی به یک آدمکش حرفهای تبدیل میشود. او برای یک تشکیلات خلافکاری موسوم به «شرکت» کار میکند. او در یکی از مأموریتهایش وظیفه دارد که دزد پولهای شرکت را کشته و پولها را به شرکت بازگرداند ولی بعد از اینکه به خانهی دزد میرود و به او تیراندازی میکند متوجه میشود که این شخص بهخاطر دخترش که توسط عدهای گروگان گرفته شده این کار را انجام داده است. لذا تصمیم میگیرد آن دختر را نجات دهد.
او با ناتان، رئیس شرکت، تماس میگیرد و موضوع را با او در میان میگذارد. ناتان برای جلوگیری از اقدام سم، 3 نفر از کارکنان شرکت را به سراغ سم میفرستد. سم آن 3 نفر را کتک میزند و امیلی را نجات میدهد ولی پولها در یک انفجار از بین میروند. سم امیلی را نزد پدرش به کلینیک میبرد اما امیلی با جنازهی پدرش مواجه میشود.
در همین حین ناتان که بهخاطر ازدستدادن پولها عصبانی است به آن 3 نفر دستور قتل سم را میدهد. آن 3 نفر نیز با همدستی دکتر نقشهی قتل سم را میکشند. ابتدا دکتر یک آمپول بیحسکنندهی عضلات در دو بازوی سم تزریق میکند و با این اقدام دو دست سم فلج میشود. سم با کمک امیلی 3 مرد را میکشد.
از سویی دیگر، سم در درگیریهایش پسر یکی از تبهکاران بزرگ را ناخواسته کشته است. ناتان در تماس تلفنی به سم اعلام میکند که باید مخفی شود و آدرس یک محل امن را به او میدهد. از سویی دیگر ناتان ناجوانمردانه آدرس آخرین محل سم را برای گروه تبهکاری ارسال میکند.
سم و امیلی به محل مخفی میروند و در آنجا سم بعد از 15سال با مادرش، اسکارلت، روبهرو میشود. اسکارلت به سم توضیح میدهد که 15سال پیش همسرش توسط چند تبهکار کشته شده و او برای انتقام، آنها را به قتل رسانده است ولی از ترس آسیبدیدن سم، فرار کرده و مخفی شده است.
درادامه، آنها از دست تبهکاران فرار میکنند و نزد دوستان اسکارلت که در یک کتابخانه هستند میروند. گروه تبهکاران وارد کتابخانه میشوند و سم، اسکارلت و دوستانش با آنها درگیری میشوند. در این درگیری مرگبار، مدلین، دوست اسکارلت، کشته میشود و امیلی هم گروگان گرفته میشود.
تبهکاران در تماسی تلفنی شرط آزادی امیلی را تحویلدادن سم اعلام میکنند. سم برای نجات امیلی به رستوران میرود و از تبهکاران میخواهد که امیلی را آزاد کنند. در همین حین اسکارلت و دوستانش در نقش گارسون رستوران به آنجا وارد شده و تبهکاران را میکشند. پس از آن، سم امیلی را نزد ناتان میفرستد و او را تهدید میکند که باید شرکای دیگر را از تعقیب آنها منصرف کند و درغیراینصورت کشته میشود.
نظرات کاربران
هیچ نظری وجود ندارد
هیچ نظری وجود ندارد
افزودن دیدگاه در مورد میلکشیکِ باروت