نقد و بررسی کتاب سلفی با میرزا

سلفی با رستم داستانی فانتزی است که در آن نوجوانی ۱۴ ساله به گیلان دوران میرزا کوچک‌خان جنگلی سفر می‌کند. زبان و اصطلاحات شخصیت اصلی، ارسلان، برگرفته از گفتار نوجوانان امروزی است. او مانند بسیاری از هم‌سالانش می‌خواهد داستان زندگی‌اش را خودش بنویسد و نامدار شود.

نوجوانی دوره‌ای پرانرژی و سرشار از ایده است. اگر این انرژی به‌درستی هدایت شود، می‌تواند به نتایج مثبت و سازنده‌ای منجر شود. در این سن، نوجوانان به کسانی جذب می‌شوند که هدف مشخص، اراده‌ای قوی، استقلال فکری و اصالتی ملموس دارند. به همین دلیل، آشنایی با چهره‌های برجسته‌ی تاریخی ایران نه تنها حس میهن‌دوستی آنان را تقویت می‌کند، بلکه در جهت‌دهی به مسیر زندگی‌شان نیز مؤثر است.

هرچند کتاب سلفی با میرزا به شخصیت میرزا کوچک‌خان اشاره دارد، اما توصیف نویسنده از این شخصیت بزرگ ممکن است برای نوجوان امروز کافی یا ملموس نباشد. از این‌رو، پیشنهاد می‌شود پس از خواندن کتاب، نوجوانان درباره‌ی زندگی و اقدامات این چهره‌ی تأثیرگذار بیشتر تحقیق کنند.

شخصیت‌ها:

ارسلان: پسر نوجوان 14 ساله ای که با استفاده از یک لوح جادویی به زمان میرزا کوچک جنگلی سفر می کند. او نوجوانی پرشیطنت است که در مدرسه از او شاکی هستند.

میرزا کوچک جنگلی: میرزا یونس معروف به میرزا کوچک جنگلی که برای استقلال کشور در زمان قاجاری جنگید.

داستان اثر:

ارسلان، پسر نوجوانی پرجنب‌وجوش است که گاهی شتاب‌زده عمل می‌کند و اشتباهاتی از او سر می‌زند. یک روز، هنگام رفتن به مدرسه، ماشینی با سرعت از کنار او رد می‌شود و باعث می‌شود لباسش حسابی کثیف شود. عصبانی و دلخور به مدرسه می‌رسد و همان ماشین را کنار مدرسه می‌بیند. در اوج خشم، تصمیم می‌گیرد انتقام بگیرد و یکی از لاستیک‌های ماشین را پنچر می‌کند.

اما طولی نمی‌کشد که می‌فهمد این ماشین متعلق به فردی است که شباهت زیادی به میرزا کوچک‌خان جنگلی دارد و برای راه‌اندازی یک گروه تئاتر به مدرسه آمده است. حالا ارسلان وحشت‌زده و نگران است؛ می‌ترسد از طریق دوربین مداربسته بفهمند که او این کار را کرده است.

بعد از مدرسه، به‌طور اتفاقی وارد یک کتابفروشی می‌شود و در آنجا لوحی اسرارآمیز به دستش می‌چسبد. در راه بازگشت، تصمیم می‌گیرد از مجسمه‌ی میرزا کوچک‌خان در میدان اصلی بالا برود و با آن سلفی بگیرد. اما ناگهان پایش می‌لغزد و سقوط می‌کند. وقتی چشمانش را باز می‌کند، خود را در مکانی ناشناس، قدیمی و عجیب می‌بیند.

در ابتدای ورود به این دنیای جدید، با سه نوجوان هم‌سن‌وسال خودش درگیر می‌شود و در آستانه‌ی دردسر افتادن است که مردی قوی‌هیکل با چهره‌ای آشنا نجاتش می‌دهد: میرزا کوچک‌خان جنگلی.

ارسلان ابتدا فکر می‌کند که ماجرای پنچر کردن ماشین لو رفته و حالا آن مرد، برای تلافی، یک بازی عجیب ترتیب داده است. اما هرچه پیش‌تر می‌رود، کم‌کم درمی‌یابد که واقعاً به گذشته سفر کرده و حالا در دل تاریخ، در گیلانِ دوران میرزا کوچک، قرار دارد.