نقد و بررسی سریال جنگل آسفالت

ابتدای فیلم، با یک دعوای ناموسی آغاز می‌شود و صحنه‌ دعوا، تنش بالایی دارد، مخصوصا اینکه نتیجه دعوا به یک قتل منجر می‌شود. در زندان هم زندانیان با یکدیگر دعوا می‌کنند و تنش وجود دارد. عاطفه با امیر رفتار بدی دارد و این رفتار او، خشونت روانی برای امیر به همراه دارد. سیمین در روابط با دیگران و مخصوصا ایرج، نگاه بالا به پایینی دارد و معذب‌بودن و تحمل بار روانی ایرج، به نظر مخاطب، می‌رسد. آرزو به مادر و پدرش علاقه ای ندارد و آن ها را تحقیر می کند.

ماجرای فیلم با یک شغل خلاف و نامتعارف به نام مفت‌کشی آغاز می‌شود. این شغل نابه‌هنجار است و به نوعی قوانین کشور را دور می‌زند. ارتباط بین هنگامه و امیر، رابطه‌ای خارج از چهارچوب است و در این میان، از رابطه قبلی امیر که با دختر دیگری بوده نیز یاد می‌شود. هنگامه برای تردد در شهر از موتور سیکلت استفاده می‌کند. در دعوای برادر هنگامه، بین طرفین دعوا، ناسزا رد و بدل می‌شود. ایرج نزول‌گیر و رباخوار است، دور از چشم همسرش، ازدواج مجدد کرده و برای رفع مشکلاتش، سر همه را کلاه می‌گذارد. کاراکتری به نام بهمنی در اثر وجود دارد که رباخوار است و نگاه جنسی به زنان دارد، او در برخورد با غزال، نیت ناشایستی دارد و این نیت به مخاطب احساس بدی منتقل می‌کند.

بساط مصرف تریاک و استعمال سیگار در فیلم به وضوح نمایش داده می‌شود. امیر نیز معتاد به نوعی قرص است.

هنگامه، چهره شاخص اثر است. او بار خانواده سه نفری‌شان را به تنهایی به دوش می‌کشد و سعی می‌کند هم برادرش را از زندان آزاد کند و هم امید را به مادرش برگرداند. او در خلال این کارها، در تلاش است تا به زندگی شخصی خود سر و سامان بدهد و به ورزش موردعلاقه‌اش فوتبال بپردازد. هنگامه سعی می‌کند با تمام نواقص، تلاشش را برای حفظ خانواده‌ انجام دهد ولی متوسل‌شدن او به کارهای خلاف برای به دست‌آوردن مبلغ مورد نیاز، او را به دردسر می‌اندازد. هنگامه به خاطر روش اشتباهی که برای حل مسئله پیش می‌گیرد، الگوی خاکستری اثر است و نمی‌توان او را الگویی کاملا مثبت یا منفی دانست.