داستان اثر:
شخصیتها:
داسیا: همان دختر سیگارچی که خالق طعم جدیدی از سیگار معروفِ کرِتِک در اندونزی است.
رایا: پسری یتیم که پدرِ داسیا به او کمک کرده و در خانهاش پذیرای اوست. رایا عاشق داسیا است.
لِبِس: پسر رایا که به توصیه پدر، به دنبال یافتن داسیا است و در این مسیر با آروم آشنا میشود.
آروم: دختر داسیا که پزشک است. او با خالهاش زندگی میکند و به واسطه آشنایی با لِبِس، از راز خانوادگیاش باخبر میشود.
روکایا: خواهر داسیا که پس از مرگ او، آروم را بزرگ میکند.
سِنو: پسری که عاشق داسیا است و بعدها با او ازدواج میکند و در جنگ کشته میشود. سنو، پدر آروم است.
پوروانتی: دوست صمیمی روکایا که عاشق رایا بود و با او ازدواج کرد. او مادر لِبِس است.
آقای جِگاد: پدر پوروانتی و رقیب تجاری و عشقیِ! آقای ایدروس، که باعث تمام اتفاقات تلخِ زندگی آنهاست.
آقای ایدروس: پدر داسیا و صاحب کارخانه سیگار کرکت که با خیانتِ جگاد، توسط افراد حکومتی، کشته شد.
داستان اثر:
سال 2001 است و رایا به سرطان مبتلاست. او که در آستانه مرگ است، تصمیم دارد تا از داسیا حلالیت بخواهد تا شاید با قلبی آرام دنیا را ترک کند. بنابراین از پسرش، لِبس میخواهد که داسیا را پیدا کند. لِبس برای پیداکردن او، به موزه سیگار کرِتک میرود و ضمن پیداکردن یک سری مدارک شامل نامهها و خاطرات داسیا، با آروم آشنا میشود. آروم نیز مانند او از ماجرا بیاطلاع است اما میداند که داسیا خاله اوست. آن دو در کنار هم، خاطرات و نوشتههای داسیا، رایا و... را مطالعه میکنند و کمکم حقایقی برایشان روشن میشود. در سال 1964 داسیا در کارخانه سیگارِ پدرش که یکی از محبوبترین برندهای سیگار است، سرکارگر است. داسیا علاقمند است تا خود، طعم جدیدی از سیگار خلق کرده و با بازار رقابت قویتری ایجاد کند. در حالی که سازنده طعم سیگار که یک مرد است، معتقد است زنان نباید وارد اتاق طعمسازی شوند چرا که باعث میشوند طعم آن ترش شود! در همین روزها، رایا با یک اتفاق و به پیشنهاد آقای ایدروس، وارد کارخانه آنها میشود. رایا با همان نگاه اول عاشق داسیا شده و همینطور داسیا به او دل میبندد. اما قرار است تا چند ماه دیگر، به توصیه خانواده با سِنو ازدواج کند. رایا از این کار سر باز میزند و از عشقش به رایا پرده برمیدارد. پدرش در ابتدا مخالفت میکند اما بعدها اجازه میدهد آنها نامزد یکدیگر باشند و همینطور اجازه خلق طعم جدید را به توصیه رایا که اکنون سرکارگرِ آنجاست، به داسیا میدهد و برندِ بانوی سیگاری با طعم گل رز، خلق میشود. آقای جگاد که تحمل این موفقیتها را برای رقیب خود ندارد، نام آقای ایدروس را به لیست سیاه حکومت به عنوان یک شورشی میدهد و این آغاز فروپاشیِ خانواده داسیا است. پدر همان شبِ دستگیری کشته شده، داسیا دو سال به زندان میرود و املاکشان مصادره میشود. رایا نیز فریبّ جگاد را خورده و برای نجات داسیا، با دخترش ازدواج میکند در حالی که خبری از نجات نیست! زندگی داسیا دگرگون میشود. او با سنو ازدواج میکند و صاحب فرزند دختری به نام آروم میشود و وقتی آروم هنوز یک سالش نشده بر اثر یک بیماری از دنیا میرود. رایا نیز به زندگی با پوروانتی ادامه داده و صاحب سه فرزند پسر میشود و در نهایت بر اثر سرطان، فوت میکند.
نظرات کاربران
هیچ نظری وجود ندارد
هیچ نظری وجود ندارد
افزودن دیدگاه در مورد دختر سیگارچی