نقد و بررسی سریال وقتی هوا خوبه (When the Weather Is Fine)

«وقتی هوا خوبه...» داستان زمستانی طولانی است که در یک دهکدۀ سردسیری سپری می‌شود. فضای این سریال از ابتدا برفی و سرد است و در پایان به بهار ختم می‌شود. به همین ترتیب پیام اثر هم متأثر از همین فضاسازی است. شخصیت‌هایی که در زندگی خود لحظات سختی را می‌گذرانند اما در کنار آن روزهای خوب را هم تجربه می‌کنند. در بخشی از داستان یکی از شخصیت‌ها می‌گوید:« خوشبختی و بدبختی مثل دو روی سکه ست، اگه خوشبخت نباشی بدبخت هم نمی‌شی، اگه از اول چیزی رو نداشته باشی از دستش هم نمی‌دی...» 

هر دو شخصیت اصلی این داستان افرادی درونگرا هستند که گذشتۀ سختی را گذارنده‌اند اما آشنایی‌شان با یکدیگر موجب می‌شود که به تدریج از سختی‌ها عبور کنند و به افرادی شاد‌تر تبدیل شوند. می‌توان گفت رابطه‌ای که در این اثر تصویر می‌شود یک رابطۀ بالغانۀ عاطفی است که به رشد شخصیتی هر دو فرد می‌انجامد. بنابراین می‌توان در مورد رابطۀ آن‌ها و همین‌طور اثری که این رابطه در زندگی‌شان داشته‌است گفت‌وگو کرد.

این سریال داستان امور روزمرۀ اهالی یک دهکده را به تصویر می‌کشد. فردی در کوه گم می‌شود و یک نفر به کمک او می‌شتابد، یکی از اهالی از سرطان رنج می‌برد و دیگران برای بهبود روحیه او به ملاقاتش می‌روند، یک خانواده شرایط مالی دشواری دارد و بقیۀ اهالی به آن‌ها کمک می‌کنند. اهالی این دهکده در برخورد با یکدیگر مرتکب اشتباهاتی می‌شوند اما به طور کلی رفتاری همدلانه با یکدیگر دارد و همین امر الگوی مثبتی به حساب می‌آید.

خانواده هه‌وون قربانی خشونت خانگی است. پدر هه‌وون در ظاهر مردی دلسوز و عاشق‌پیشه است اما در واقعیت با همسر خود رفتاری خشونت‌آمیز دارد. بیرون نیامدن مادر هه‌وون از این رابطه سبب می‌شود که در نهایت قتلی در خانواده رخ بدهد و شرایط به مراتب پیچیده‌تر شود. این سریال تلاش دارد نتیجۀ خشونت خانگی را به نمایش در بیاورد و مخاطبان می‌توانند در مورد آن گفت‌وگو کنند.

به طور کلی «وقتی هوا خوبه...» سریالی آرام و لطیف، حاوی پیام و الگوی مثبت است و می‌توان تماشای نسخۀ پالایش‌شده آن را به علاقه‌مندان این ژانر توصیه کرد.

خلاصه: «وقتی هوا خوبه...» اثری عاشقانه، حاوی پیام و الگوی مثبت است که تلاش دارد نتایج خشونت خانگی را به تصویر بکشد.

خلاصه: در مورد رفتارهای شخصیت‌های داستان و همین‌طور ابعاد مختلف خشونت خانگی گفت‌وگو کنید.

«وقتی هوا خوبه ...» داستان دختری به نام «موک هه‌وون» است که یک روز زمستانی به دهکدۀ مادری خود برمی‌گردد. این دهکده در منطقه‌ای سردسیری است و زمستان‌های سختی دارد. موک هه‌وون در کار و زندگی خود در سئول با مشکلاتی مواجه شده‌است و حال تصمیم دارد که تا رسیدن بهار در این دهکده بماند و از فضای زندگی در شهر دور باشد. 

در همسایگی هه‌وون، پسری به نام «ایم اون‌سوب» یک کتابفروشی را اداره می‌کند. او از دبیرستان به هه‌وون علاقه‌مند بوده‌ و هر سال کریسمس منتظر بازگشت او به دهکده است و این بار که متوجه می‌شود هه‌وون بناست تا بهار در دهکده بماند، بسیار خوشحال می‌شود. هه‌وون به عنوان کارمند پاره‌وقت به کتابفروشی اون‌سوب مراجعه می‌کند اما اون‌سوب جرأت اعتراف به او را ندارد. پس از مدتی هه‌وون نیز به او علاقه‌مند می‌شود و علاقۀ خود را ابراز می‌کند. همین ابراز علاقه باعث می‌شود که بخشی از گذشتۀ دشوار هر دو شخصیت مرور شود.

اون‌سوب در کودکی به همراه والدینش در کوهستانِ نزدیک دهکده زندگی می‌کرده‌است. پس از مرگ پدرش خانواده‌ای از دهکده او را به فرزندخواندگی قبول می‌کنند. علی‌رغم اینکه به اعتقاد خودش در کنار خانوادۀ جدید زندگی شادی داشته اما همین گذشتۀ پیچیده باعث ایجاد بعضی ترس‌ها در وجود اون‌سوب شده‌است و به همین خاطر به هه‌وون ابراز علاقه نمی‌کند.

مادر هه‌وون نیز در نوجوانی پدر او را به قتل رسانده و به زندان رفته‌است و به همین دلیل هه‌وون به دهکده و خانه مادربزرگش آمده‌است. بعد از اینکه اهالی دهکده و دانش‌آموزان مدرسه متوجه می‌شوند که هه‌وون فرزند یک قاتل است او دوران سختی را می‌گذارند گرچه در نهایت دوستان خوبی نیز پیدا می‌کند. در ادامه مشخص می‌شود که مادر هه‌وون قربانی خشونت خانگی بوده و قتل پدر او نیز به همین دلیل رخ داده‌است و حتی او قاتل واقعی نیست.

علی‌رغم همۀ مشکلاتی که در گذشته وجود داشته‌است، هه‌وون، اون‌سوب و دیگر اهالی دهکده به تدریج موفق می‌شوند که با زندگی جدید خود وفق پیدا کنند و در کنار یکدیگر روزگار شادی را بگذرانند.