نقد و بررسی سریال اسکله (The Jetty)

نمایش میزان بالایی از انواع ناهنجاری‌های اجتماعی مانند تجاوز، قتل، خودکشی، خیانت، روابط جنسی، همجنسگرایی، مصرف مواد مخدر و روانگردان و... علت رده‌بندی سنی این سریال است.

ما در این سریال مادری را می‌بینیم که یک کارآگاه است و در مورد تجاوز به دختران در زیر سن قانونی توسط مردان بزرگسال، تحقیق می‌کند. در همین حین  متوجه می‌شود که دختر خود او نیز قربانی هوسرانی یک پسر شده و عکس‌های به اصطلاح پورنیِ او توسط پسر پخش شده است! او قصد دارد از دخترش محافظت کند اما کار از کار گذشته. خودِ او در سن 17 سالگی از یک مرد بالغ باردار شده که حاصلش همین دختر است.

امبر تازه در سن 34 سالگی دریافته که این وظیفه مادرش بوده که از او محافظت کند و اجازه ندهد تا هر مردی پا در خانه‌شان گذاشته و با دخترش رابطه داشته باشد. در حالی که مادرش به اسم آزادی و مثلا روشن‌فکری، دخترش را آزاد گذاشته  تا هر کاری که دوست دارد انجام دهد! اِیمی، دخترِ نابهنجارِ داستان نیز که مرزهای اخلاقی را به راحتی زیر پا می‌گذارد و از مصرف مواد مخدر گرفته تا ارتباط جنسی با یک مرد بالغ را تجربه کرده است؛ در خانواده‌ای نابسامان زندگی می‌کند که پدر به مادر خیانت کرده و همینطور خبری از توجه به فرزند نیست! در نتیجه می‌بینیم که داشتن خانواده سالم در زندگی فرزندان چقدر اهمیت دارد.

با بررسی زندگی نوجوانان بزهکار و یا آن‌هایی که رفتارهای غیراخلاقی و خطرناک دارند، متوجه می‌شویم که اساس مشکل در خانواده است. خانواده‌ای که یا خود درگیر مسال غیر اخلاقی است و یا طلاق عاطفی بین والدین اتفاق افتاده و فرزندان در حاشیه زندگی قرار دارند نه در متن آن! عاقبت مصرف مواد مخدر، روانگردان و یا ارتباطات غیر اخلاقی در داستان فیلم واضح است اما با این وجود تماشای آن به افراد زیر 18 سال توصیه نمی‌شود چرا که تماشای آثاری با ناهنجاری بالا، بیشتر باعث ترویج آن خواهد شد و اثر بازدارندگی نخواهد داشت اما برای والدین می‌تواند درس‌های زیادی داشته باشد.

شخصیت‌ها:

امبر منینگ: کارآگاهی 34 ساله که یک دختر دارد. او به دنبال کشف علت مرگ اِیمی نایتلی در سال 2007 است. هانا: دخترِ 16 ساله امبر که قربانی هوسرانی دوست پسر خود قرار گرفته و عکس‌های برهنه‌اش برای همه ارسال می‌شود! اِیمی نایتلی: دختر 16 ساله‌ای که در خانواده‌ای نابسامان زندگی می‌کند. او از مدرسه فرار کرده، مشروب خورده و سیگار می‌کشد و با مالاکی که یک مردِ پخته و جاافتاده است رابطه جنسی دارد. مالاکی: مردی هوسران که مواد مخدر و روانگردان مصرف کرده و با دختران در زیر سن قانونی رابطه‌ای جنسی برقرار می‌کند. او پس از مرگِ اِیمی با امبر ازدواج کرده و زندگی وفادارانه‌ای را آغاز می‌کند. او پدرِ هانا است. کیتلین: دوست صمیمیِ اِیمی که دختری لزبین است و تا قبل از ارتباط با اِیمی حتی یک کار غیر اخلاقی نیز نکرده اما در اثر این دوستی، شخصیتش زیر و رو می‌شود. هِچ: همکار امبر که در ساعات کاری همه جا در کنار اوست. هِچ با اطلاع از پنهانکاری امبر، اعتماد خود را به او از دست می‌دهد. میراندا: دختر 16 ساله‌ای که در کنار پدر و مادرش در یک میخانه کار می2کند. او با هوسبازی تاکنون دو بار باردار شده که یکی را سقط کرده و بار دوم اقدام به خودکشی می‌کند. لیز: پادکسترِ پادکست‌های جنایی که به قول خودش برای امرار معاش به دنبال تاریکی می‌رود! او توسط آرج کشته می‌شود.

داستان اثر:

کارآگاه امبر منینگ، به دنبال یافتن عامل آتش‌سوزی کلبه توریستیِ کنار دریاچه است اما راه به جایی نمی‌برد. با خودکشیِ میراندا و حضور یک پادکستر در شهر که به دنبال کشف علت ناپدیدشدن ناگهانی یک دختر در سال 2007 است، امبر به دنبال ارتباط بین این سه اتفاق می‌گردد. او با لیز، همان پادکستر، ارتباط می‌گیرد و متوجه احتمال تجاوز سریالی به دختران نوجوان می‌شود. او که در آستانه اولین سالمرگِ همسر خود است، در میان یادگاری‌هایش، یک عکس پیدا می‌کند که همسرش با اِیمی همان دختر گمشده در شب حادثه انداخته است. امبر نمی‌خواهد باور کند که همسرش به او خیانت می‌کرده و یا احیانا قاتل آن دختر نوجوان است در نتیجه شواهد و مدارک را از چشم پلیس مخفی نگه می‌دارد. وقتی دختر خود او هم، قربانی هوس‌خواهی یک پسر می‌شود، از میزان تجاوز به دختران در زیر سن قانونی به ستوه آمده و تصمیم دارد حقیقت را به پلیس بگوید اما پلیس زودتر او را به جرم اخلال در روند دادرسی، دستگیر کرده و از کار تعلیق می‌شود. امبر با وثیقه آزاد شده و به صورت غیر قانونی، به دنبال یافتن قاتل اِیمی می‌رود. در ملاقات با برادرِ همسرش متوجه می‌شود که در شب حادثه، خودِ او که با مصرف قرص‌های روانگردان، حالت طبیعی نداشته با اِیمی که در حال تعقیب همسرش بوده، تصادف می‌کند اما مالاکی، همسرِ او، می‌گوید فقط یک تنه درخت بود! فردایِ آن روز مالاکی و برادرش، آرج، جنازه اِیمی را از کنار جاده برداشته و در زیرزمین کلبه توریستی، پنهان می‌کنند. با حضور پادکستر و بازگشایی پرونده‌ی مختومه اِیمی، آرج کلبه را آتش می‌زند تا جنازه پیدا نشود. آرج حالا با آتش‌زدن خود و امبر در کنار اسکله، قصد دارد به ماجرا پایان دهد اما امبر در آب پریده و خود را نجات می‌دهد. او در پایان، با سوءاستفاده از مرگِ آرج، حقیقت را پنهان کرده و شخص دیگری را به عنوان قاتل معرفی می‌کند!