آنچه لازم است والدین بدانند
سریال «استارتاپ» میتواند برای نوجوانان یک اثر مثبت و آموزنده باشد. به شرط اینکه توجه آنها را به پیام محوری داستان که «تلاش برای رسیدن به موفقیت» است جلب کنیم. نوجوانان اغلب درگیر مثلث عشقی داستان میشوند و شاید به نکات دیگری که در طول قصه به آن اشاره میشود توجه نکنند. به همین دلیل خوب است ابتدا با آنها در مورد مثلث عشقی قصه گفتگو کنیم. آنها علاقه دارند تا ریز جزئیات رفتارهای «هانجیپیونگ» و «نامدوسان» را برای رسیدن به «سودالمی» تحلیل کنند. بنابراین خوب است که والدین نیز در این گفتگو با آنها همراه شوند و در مورد واقعیتهای زندگی عاطفی صحبت کنند. در کنار این مورد باید توجه آنان را به پیامهای مثبت قصه جلب کرد. اینکه هر کدام از شخصیتها برای رسیدن به موفقیت چه مسیری را طی کردند و در این مسیر چه کارهای درست و چه اشتباهاتی داشتند؟ خوب است اشتباهات شخصیتها را در هر قسمت برای نوجوانان پررنگ کنیم و در کنار آن اشاره کنیم که این اشتباهات موجب نمیشود که آنها بیارزش شوند یا استعداد و توانایی کافی را نداشته باشند. مهم این است که بعد از هر اشتباه در صدد جبران آن بربیایند. برای مثال مادربزرگ اشتباه میکند که به «دالمی» دروغ میگوید و اثرات این دروغ را در طول قصه میبینیم. یا «هانجیپیونگ» اشتباه میکند که در بعضی موارد با کسانی که قصد تاسیس کسب و کار جدید را دارند تند برخورد میکند، یا «دالمی» برای بستن قرارداد عجله و اشتباه میکند. اما هر یک به طریقی متوجه اشتباه خود میشود و در صدد جبران آن برمیآیند.
هر کدام از شخصیتهای قصه در طول ماجرا به تدریج تغییر میکنند. خوب است رفتارهای آنها در قسمت اول و آخر مقایسه شود. در این مسیر چه تغییراتی داشتند و این تغییرات مثبت بوده است یا منفی؟ «هانجیپیونگ» از یک شخصیت سخت به شخصیتی ملایمتر تبدیل میشود. «سواینجه» که دختری مغرور و از خودراضی است متواضعتر میشود و روابط خود را با خانوادهاش بهبود میبخشد. «نامدوسان» از یک پسر جوان سربههوا به مرد پختهتری تبدیل میشود. خوب است که توجه نوجوانان به این تغییرات جلب شود.
ادامه متن با فرزندان خود صحبت کنید درباره
با نوجوانان خود در مورد مثلث عشقی قصه و واقعیتهای عاطفی زندگی گفتگو کنید.
سرنوشت هر یک از شخصیتها (سودالمی، نامدوسان، هانجیپیونگ و ...) را به طور جداگانه بررسی کنید. هر یک برای رسیدن به موفقیت چه مسیری را طی کردند؟ در این مسیر چه عملکردهای درست و غلطی داشتند؟ این اتفاقات موجب چه تغییراتی در هر شخصیت شد؟
ادامه متن داستان اثر
«سودالمی» دختربچهای است که پدر و مادرش به تازگی از یکدیگر جدا شدهاند. خواهر بزرگتر او «سواینجه» تصمیم میگیرد با مادر خود زندگی کند اما «دالمی» در کنار پدر خود میماند. از طرفی «هانجیپیونگ» پسر یتیمی است که به تازگی از پرورشگاه بیرون آمده و هزینهی کافی برای گذران زندگی خود را ندارد. مادربزرگ «دالمی» با «هانجیپیونگ» رو به رو میشود و از میخواهد که با نوهاش که به تازگی از خواهر و مادر خود دور شده است، دوست شود. «هانجیپیونگ» نام مستعار «نام دوسان» را برای خود انتخاب میکند و با «سودالمی» دوستی مکاتبهای را آغاز میکند. «نام دوسان» حقیقی پسری است که به عنوان جوانترین برندهی مدال المپیاد ریاضی شناخته شده و «هانجیپیونگ» نام او را از تلویزیون شنیده است.
داستان از جایی شروع میشود که ده سال بعد از این حوادث خواهر بزرگتر «دالمی» یعنی «اینجه» از آمریکا به کره برگشته است. «سودالمی» او را ملاقات میکند و برای اینکه در مقابل خواهر ثروتمند و مغرور خود تحقیر نشود به او میگوید که همراه دوست قدیمیاش «نامدوسان» استارتاپی راه انداخته است. در حالی که «نامدوسان» را هیچوقت ندیده است. همین سبب میشود که «دالمی» مصمم شود «نامدوسان» را پیدا کند. مادربزرگ که متوجه این موضوع میشود از «هانجیپیونگ» میخواهد که «نامدوسان» واقعی را پیدا کند تا دروغ قدیمیشان برملا نشود. به این ترتیب «نامدوسان» واقعی که روحش از ماجرا خبر ندارد با «سودالمی» آشنا و حاضر میشود به عنوان شریک تجاری او نقش بازی کند. همین آشنایی سبب میشود تا آنها با یکدیگر استارتاپی را راه اندازی کنند و «هانجیپیونگ» نیز به عنوان مربی در کنار آنهاست. از طرفی هردوی آنها به «سودالمی» علاقهمندند. باقی داستان مربوط به موفقیتها و شکستهای این استارتاپ نوپاست تا زمانی که به یک شرکت بزرگ تبدیل شود.
ادامه متن
نظرات کاربران
هیچ نظری وجود ندارد
هیچ نظری وجود ندارد
افزودن دیدگاه در مورد استارت آپ