نقد و بررسی فیلم نمی‌تونی برای همیشه فرار کنی (You Cant Run Forever)

فیلمی که پیش روی شماست، درباره یک قاتل سریالی‌ست که از قضا تحصیل‌ کرده و استاد دانشگاه است. او با دریافت یک انتقاد کوچک از جانب یکی از دانشجوهایش، چنان بهم می‌ریزد که کلاس را تعطیل کرده و روانه خانه می‌شود. وقتی در خانه هم با خیانت همسرش مواجه می‌شود، به کلی تغییر کرده و تبدیل به قاتلی بی‌رحم می‌شود. با اینکه فیلم به خوبی نتوانسته، سیر شخصیت و تغییر شخصیت اصلی را به ما نشان دهد، اما این پیام را منتقل می‌کند که نظرات و رفتار ما بر روی دیگران اثر مثبت یا منفی دارند و می‌توانند حتی روی یک استاد دانشگاه نیز، تاثیر بگذارند. مسئله مهم‌تری که بهتر است بعد از تماشای فیلم درباره آن صحبت شود، نکاتی‌ست که الگوی منفی اثر به ما یادآوری می‌کند، اینکه؛ خود کنترلی و افزایش عزت نفس، بسیار با اهمیت است. اگر عزت نفس، به حد کافی در وجود ما رشد کرده باشد، با هر انتقاد خوب یا بدی، تحت تاثیر قرار نمی‌گیریم، چرا که شخصیتمان را ورای تعریف یا تخریب دیگران ساخته‌ایم. خود مراقبتی نیز به ما کمک می‌کند که در شرایطی که بر وفق مرادمان نیست، افکارمان را کنترل کنیم و رفتار نامناسبی از خود بروز ندهیم.

رده‌بندی سنی اثر، در نسخه پالایش‌ شده و نسخه اصلی با یکدیگر متفاوت است. در نسخه پالایش شده، به دلیل پالایش ناهنجاری‌هایی مثل پوشش نامناسب میراندا و خیانت به وید و صرفا به دلیل وجود تعلیقات فراوان و دلهره‌ای که بنا به موضوع فیلم که تعقیب‌وگریز است به مخاطب منتقل می‌شود، رده‌سنی +15 سال را می‌گیرد. نسخه پالایش نشده نیز به خاطر اشاره مستقیم به خیانت (بدون نمایش واضح) و پوشش نامناسب میراندا که در تمام طول فیلم حفظ می‌شود، رده سنی +17 سال را دریافت می‌کند.

شخصیت‌ها:

وید: یک استاد جامعه‌شناس، که با انتقادی از جانب دانشجویش، تبدیل به یک قاتل زنجیره‌ای می‌شود.

میراندا: دختری که به خاطر خودکشی پدرش، در وضعیت روحی خوبی نیست، حالا باید خودش را از چنگال یک قاتل زنجیره‌ای نجات دهد.

داستان اثر:

وید که یک استاد جامعه‌شناسی در دانشگاه است، با یک انتقاد از جانب دانشجویش، بهم ریخته و کلاس را ترک می‌کند. هنگامی که او سرزده به منزل برمی‌گردد، با خیانت همسرش مواجه می‌شود و با استفاده از اسلحه، او را می‌کشد. وید بعد از کشتن همسرش، از خانه بیرون می‌آید و زن همسایه را نیز می‌کشد. او مسیری را پیش می‌گیرد و در این مسیر، به شکل سنگ‌دلانه‌ای، هرکس که سر راهش قرار دارد را از میان برمی‌دارد. تا اینکه به میراندا و ناپدریش می‌رسد. میراندا که در وضعیت روحی خوبی نیست، با مرگ ناپدریش توسط وید، به جنگل می‌گریزد تا نجات پیدا کند. او به مدت یک شب، در جنگل، می‌ماند تا پلیس‌ها وید را دستگیر کنند. وید به جای میراندا، به سراغ مادر او می‌رود و میراندا را نیز به خانه می‌کشاند. میراندا و مادرش، تلاش می‌کنند تا از دست وید فرار کنند؛ پس او را می‌کشند.