نقد و بررسی فیلم ماهورا

فیلم در ژانر دفاع مقدس و برای آشنایی نسل جدید با فداکاری‌ها و جان‌فشانی‌های دوران جنگ تحمیلی است و نشان می‌دهد امنیت و آرامش امروز به آسانی به دست نیامده است. چه جان‌های عزیزی که برای دفاع از وجب به وجب این خاک، گلگلون کفن شده‌اند تا امنیت و آینده روشن سهم فردای فرزندان این سرزمین باشد. یکی از نکات خوب فیلم ماهورا این است که داستان آن واقعی است و مستندات آن موجود است و این امر به باورپذیری بیشتر آن کمک خواهد کرد. توصیه می‌کنیم این فیلم را در کنار خانواده تماشا کرده و درباره پیام‌های آن با یکدیگر گفتگو کنید.

شخصیت‌های این اثر مانند سایر فیلم‌های این ژانر، کاملا سفید و غیر قابل دسترس نیستند. قهرمانان داستان افرادی هستند که اشتباهاتی نیز در زندگی داشته‌اند. آدم‌های کاملا عادی و معمولی که حتی اشتباهات بزرگی مانند خودکشی دارند که البته با روند داستان از کار خود پشیمان می‌شوند و این پشیمانی کاملا برای مخاطب ملموس است. نکته خوب آن این است که مخاطب نوجوان متوجه می‌شود که افرادی که در راه وطن شهید شدند خطاهایی نیز داشته‌اند اما قلب بزرگ و رئوفشان اجازه نداده تا در برابر ظلم سکوت کنند و از سرزمین و خاکشان دفاع جانانه‌ای کرده‌اند. در نتیجه آنان نیز می‌توانند خود را جای قهرمانان داستان بگذارند و با آنان همذات‌پنداری کنند.

موضوع عشق و عاشقی که در فیلم شاهد آن هستیم در نهایت به عشقی والاتر ختم می‌شود که اثر سکانس‌های ابتدایی را در ذهن مخاطب کمرنگ می‌کند.

شخصیت‌ها:

امین بوعذار: مردی که شغلش شکار مرغابی با رفتن به زیر آب و حبس‌کردن نفس خود به مدت طولانی است. او به سمور مشهور است. امین عاشق ماهورا شده و او را می‌دزدد. ماهورا: دختر زیباروی عراقی که توسط امین از دست شیخی که قرار ست با او ازدواج کند فراری داده می‌شود. او با امین ازدواج می‌کند اما طولی نمی‌کشد که او را می‌کشند. جلال: یکی از اعضای عشیره و برادر نجوا که با نجات خلبان مخالف است. نجوا: همسر سلطان که سعی دارد به نجات مردان عشیره کمک کند. سلطان: مردی که به دلیل دغلکاری از عشیره رانده شده است. او خائن به وطن بوده و البته همسر نجوا است. سامر یاسین: فرمانده عراقی که به دنبال یافتن خلبان به عشیره حمله می‌کند. مردان عشیره به دستور او زنده به گور می‌شوند. ستوان کاظمی: فرمانده ایرانی که ماموریت دارد قبل از رسیدن عراقی‌ها، ضمن نجات خلبان اجازه ندهد اطلاعات سری به دست دشمن بیفتد. او به همراه امین با عراقی‌ها می‌جنگند.

داستان اثر:

امین پس از مرگ ماهورا به هور رفته تا خودش را به آب سپرده و به زندگی‌اش پایان دهد. آن شب اما سقوط یک خلبان در آبِ هور، باعث می‌شود تا سرنوشتش تغییر کند. او خلبان را از آب بیرون کشیده و کمک می‌کند تا نفس بکشد سپس او را به خانه می‌برد تا تیمارش کنند. فردای آن روز که از قضا عروسیِ برادر امین نیز هست، اعضای عشیره دور هم جمع شده‌اند تا درباره خلبان تصمیم بگیرند. جلال مخالف نجات اوست و عقیده دارد عراقی‌ها برای دستگیری‌اش می‌آیند و ما باید برای نجات عشیره او را تحویل دهیم اما بزرگ عشیره به امین دستور می‌دهد تا او را به شهر برده و تحویل سپاه بدهد. امین، خلبان را از ترس عراقی‌ها که همه جای شهر هستند، به دوستش می‌سپارد تا با قایق او را از هور عبور دهد و خود به سوسنگرد می‌رود تا کمک بیاورد. ستوان کاظمی که از ماجرای سقوط هواپیما مطلع است و اصلا برای پیگیری به سوسنگرد آمده، با امین به سمت عشیره می‌روند اما دیر می‌رسند. عراقی‌ها آمده‌اند و همه جا را به خاک و خون کشیده و تمام مردان عشیره را با خود برده‌اند. از آن طرف خلبان نیز گریخته و نمی‌دانند اکنون کجاست. ستوان کاظمی به امین و جلال می‌گوید که اطلاعات مهمی در صندلی هواپیما است که نباید به دست عراقی‌ها بیفتد. درگیری‌های زیادی بین آن‌ها و عراقی‌ها رخ می‌دهد تا اینکه نیروی کمکی رسیده و صندلی به دست عراقی‌ها نمی‌افتد اما امین، فرمانده عراقی‌ها را از مرگ نجات می‌دهد تا شاید محلی را که مردان عشیره را به آنجا برده‌اند به او نشان دهد. او و فرمانده به محل مورد نظر می‌روند اما چیزی نمی‌بینند. فرمانده از امین می‌خواهد که زمین را برای دفن‌کردن سربازان عراقی‌ بِکَند. با کندن زمین امین با جنازه‌های مردان عشیره از جمله برادر و پدرش روبرو می‌شود. در واقع دست و دهان آن‌ها را بسته و زنده به گورشان کرده بودند. امین نیز توسط فرمانده عراقی زنده به گور می‌شود البته در نهایت زنده می‌ماند و این داستان واقعی را برای نسل‌های آینده روایت می‌کند.