نقد و بررسی سریال آنتراسیت (Anthracite)

داستان سریال، با یک مرگ دسته جمعی فرقه‌ای آغاز می‌شود. بعد از آن، افراد مختلف توسط فرقه دزدیده شده و بعد از مدتی جنازه‌هایشان پیدا می‌شود. یکی از این جنازه‌ها در دریاچه یخ‌زده توسط یک دختر نوجوان پیدا می‌شود. مناسک فرقه، خشونت زیادی با خود به همراه دارد، مثلا صحنه سنگسارکردن افراد بیمار یا آتش‌سوزی توسط مادر یارو، بارها نمایش داده می‌شود. خواهر «هری» یک قاتل است و در غار مخفی شده تا قربانیان مادرش را بکشد. او پدرش، «کلب» را نیز با ضربات متعدد تبر می‌کشد. علاوه بر موارد فوق، صحنه‌های متعددی از درگیری، قتل و ... در اثر به چشم می‌خورد.

پیام اصلی فیلم، این است که فرقه‌ها با جهل مردم ساخته شده و دلیلی بر رفتارهای نادرست آن‌هاست. همانطور که دیدیم، فرقه آنتراسیت، سال‌ها پیش منحل شده اما چون مردم، برای توجیه کارهای اشتباهشان، نیاز به دلیل داشته‌اند، روند آن را ادامه داده و کارهای نادرستشان را به پای فرقه نوشته‌اند.

ایدا که ناخواسته به پرونده فرقه‌ها ورود می‌کند، برای نجات جان پدرش در آن ماندگار می‌شود. او تلاش می‌کند تا از حقیقت پرده‌برداری کرده و پدرش را نجات دهد. ایدا که تا پیش از گمشدن پدرش، از درمان بیماریش امتناع می‌کرد، حالا آن را از سر گرفته و انگیزه زنده‌ماندنش را پیدا کرده است. ایدا به یارو کمک می‌کند تا زندگی و روابط با دخترش را بهبود ببخشد. او بسیار امیدوار است و برای زندگی‌کردن انگیزه دارد.