شخصیتها:
فرانچسکا کابرینی: زن راهبهای که هدفش رسیدگی به محرومین و مستضعفین است. ریه او به دلیل عارضه بیماری سل، دچار مشکل شده و او را از نظر جسمی ضعیف کرده است.
پائولو: پسربچهای که پدر و مادرش را از دست داده و در یتیمخانه کابرینی زندگی میکند.
انزو: پسر نوجوانی که بیسرپرست و بیخانمان است. او نیز به یتیمخانه کابرینی میرود.
ویکتوریا: زن جوانی که با کمک کابرینی از شر فاحشهخانه و شغلی که به ناچار در آن بود، خلاص میشود و همیشه با کابرینی همراه است.
داستان اثر:
کابرینی علاقمند است که به فقرا در سراسر جهان کمک کند و یک هیئت تبلیغی داشته باشد و این موضوع را با پاپ در میان میگذارد. پاپ به او پیشنهاد میدهد که برای شروع به نیویورک برود و به مهاجران ایتالیایی کمک کند. کابرینی به همراه هیئتش راهی نیویورک میشوند. او در آنجا با مشکلات متعدد و سنگاندازیهای بسیاری مواجه میشود. آمریکاییها، ایتالیاییها را جانوران بدوی خطاب کرده و مدام تحقیرشان میکنند؛ به همین علت حاضر نیستند اجازه دهند آنها در مرکز شهر اقامت کنند. کابرینی با کمک اسقف اعظم و به کارگیری یک خبرنگار، موفق میشود کمکهای مردمی بسیاری جمع کند. او حتی یک فستیوال راه میاندازد و از یک خواننده اپرای معروف دعوت میکند تا کنسرت خیریه برگزار کند. پس از این ماجرا او را دستگیر و به ایتالیا بازمیگردانند. در آنجا کابرینی دست از کار نمیکشد و به مجلس رفته و از آنها کمک مالی میگیرد. او موفق میشود تا بالاخره در نیویورک یک بیمارستان برای ایتالیاییها بسازد. همه اینها در حالی است که او به بیماری ریوی مبتلاست و جسم ضعیفی دارد. با این حال تا 67 سالگی با بیماریاش میجنگند و خدمات شایسته و بزرگی برای فقرا در سراسر جهان ارائه میدهد. ساخت خیریهها و بیمارستانها در همه کشورها و حتی چین، نمونهای از خدمات اوست. کابرینی لقب اولین قدیس آمریکایی را از آن خود میکند.
نظرات کاربران
هیچ نظری وجود ندارد
هیچ نظری وجود ندارد
افزودن دیدگاه در مورد کابرینی