«هرمن جی.منکیویچ»، معروف به «منک»، فیلنامهنویس مشهوری است که بعد از یک تصادف دچار شکستگی پا میشود و مجبور است برای گذراندن دوران نقاهت، مدّتی از دنیای هالیوود دور بماند. در همین زمان یک کارگردانان به نام «اورسن ولز» به او زنگ میزند و از او میخواهد برای فیلم جدیدش بهصورت پنهانی و در مدّت 60 روز یک فیلمنامه بنویسد.
اورسن برای راضیکردن او یک دستیار برایش استخدام میکند تا به او در نوشتن و تایپ داستان کمک کند. منک هم با قبول اینکه اسمی از او در تیتراژ نیاید کار را شروع میکند. او دیدگاه متفاوتی نسبت به دیگر همکارانش دربارهی سیاست و انتخابات ریاستجمهوری دارد و زمانی که فیلم به زمان گذشته میرود، نشان میدهد که منک به مهمانیهای زیادی میرود و دربارهی ارتش نازی و جمهوریخواهان با دوستانش بحث میکند.
او در یکی از مهمانیها با «مارین دیویس»، یکی از بازیگران معروف هالیوود، آشنا مشود و با او دربارهی فیلنامههایش صحبت میکند. مارین که علاقهی زیادی به آثار منک دارد از او میخواهد تا نقش اصلی فیلمش را او بازی کند. در زمانی که فیلم زمان حال را نشان میدهد، اورسن بابت تأخیر در نوشتن فیلمنامه و تمامنشدنش نگران است. او از منک خواهش میکند تا مصرف مشروبات الکلی را کنار بگذارد. اما منک هیچ توجهی به او نمیکند و هرروز مصرفش را بیشتر میکند، تاجاییکه فیلمنامه را در مستی کامل تمام میکند.
بعد از پایان فیلمنامه، «مازین» به دیدن منک میآید و از او میخواهد ساخت فیلم را کنار بگذارد و اگر او این کار را نکند، خودش مانع میشود. اورسن هم بعد از خواندن فیلمنامه به منک میگوید که فیلمنامه کمی پیچیدگی دارد و ممکن است که مورد استقبال بیننده قرار نگیرد. اما منک حرف او را قبول نمیکند و از او میخواهد تا نامش را بهعنوان فیلمنامهنویس در تیتراژ قرار دهد.
بعد از ساخت فیلم، همشهری کین مورد استقبال مردم قرار میگیرد و او موفق میشود جایزهی اسکار بهترین فیلمنامهی غیراقتباسی را در سال 1942 برنده شود.
نظرات کاربران
هیچ نظری وجود ندارد
هیچ نظری وجود ندارد
افزودن دیدگاه در مورد منک