«جیمز باند» مأموری است که برای یافتن جنایتکاری به نام «اسکرامانگا» که قتلهای زیادی انجام داده است وارد کار میشود. اولین قتل اسکرامانگا در یک اتاق بازی ترسناک است به تصویر کشیده میشود.
جیمز باند برای یافتن این شخص و همچنین دستگاهی خورشیدی به نام «سولکس» به شهرهای ماکائو، هنگکنگ و نهایتاً بانکوک میرود. او در هرکدام از این کشورها درگیریهایی را با اسکرامانگا دارد، اما موفق نمیشود.
باند متوجه میشود یک فرد پرتغالی فشنگهای طلایی را برای اسکرامانگا درست میکند و به دنبال این ماجرا باند و ستوان به یک ویلا میروند. اما صاحب ویلا به باند حمله میکند و او را بیهوش میکند. باند در یک باشگاه به هوش میآید و با مبارزان آن باشگاه درگیر میشود و فرار میکند.
زمانی که «آندره» میخواهد سولکس خورشیدی را که مخفیانه از اسکرامانگا دزدیده است به باند بدهد کشته میشود. موقعی که این دستگاه در کیف «گونایت»، مامور و همکار باند است او به دنبال کوتوله میرود و توسط اسکرامانگا در صندقعقب ماشین حبس میشود و به جزیرهای برده میشود.
باند هم از طریق میکروفونی که پیش گونایت است جزیره را پیدا میکند و در آنجا با دستگاههای عظیم انرژی که توسط اسکرامانگا تهیه شده و قصد سودجویی از آنها را دارد مواجه میشود. او پس از نابودی آنجا و بهدستآوردن سولکس، همراه با گونایت فرار میکند و کوتوله را هم دستگیر میکند.
نظرات کاربران
هیچ نظری وجود ندارد
هیچ نظری وجود ندارد
افزودن دیدگاه در مورد مردی با تفنگ طلایی