بااینکه تمام ماجراهای «خیابان ترس» از سال ۱۶۶۶ آغاز شده است، در اولین فیلم شاهد داستانهای سال ۱۹۹۴ هستیم و در این سه قسمت در خطی زمانی به عقب میرویم تا به ریشهی تمام اتفاقات که به سال ۱۶۶۶(قسمت سوم) برمیگردد، پی ببریم.
خط اصلی داستان مربوط میشود به طلسمی ۳۰۰ساله که اهالی شهری به نام «شیدی ساید» را تهدید میکند. این طلسم در طول این ۳۰۰ سال زمینهی دیوانهشدن تعدادی از اهالی شیدی ساید و تبدیل شدن آنها به قاتل و در نتیجه قتل تعداد زیادی از همشهریانشان را موجب شده است. درحالیکه شیدی ساید به دلیل این سابقه در قتل به پایتخت قتل ایالات متحده مشهور شده، شهری در همسایگی آنها به نام سانی ویل وجود دارد که تمام افراد در آن موفق و ثروتمند هستند. البته که اهالی شیدی ساید از این طلسم بیخبرند و تمام اتفاقات ناگوار را به عنوان «بدشانسی» تعبیر میکنند.
داستان ۱۹۹۴:
این فیلم با سکانس قتل دختری نوجوان توسط دوستش آغاز میشود. فردای روز قتل که خبر در دبیرستان شیدی ساید میپیچد هیچ کس چندان تعجب نمیکند، چون اهالی این شهر به قتلهای زنجیرهای عادت کردهاند. البته افسانههایی وجود دارد که ریشهی این قتلها را به ماجرای روحِ انتقامجوی سارا فییر که در سال ۱۶۶۶ به جرم جادوگری اعدام شده بود مرتبط میکند.
قهرمان این داستان دختری همجنسگرا به نام دینا است که به علت مهاجرت معشوقهاش، سامانتا، به سانی ویل دچار شکست عاطفی شده است. او اعتقادی به افسانهها ندارد اما در جریان فیلم و با اتفاقات وحشتناکی که برای سامانتا و دیگر دوستانش رقم میخورد متوجه غیر عادی بودن قتلها میشود. دینا و گروهی از دوستانش تلاش میکنند راز این قتلها را کشف کنند، در این حین تعداد زیادی از دوستانشان به بدترین شکل توسط قاتلان تاریخی شیدی ساید که پیش از این کشته شدهاند اما با طلسم سارا فیير دوباره زنده شدهاند، به قتل میرسند.
داستان ۱۹۷۸:
پس از اتفاقات پیش آمده در سال ۱۹۹۴، دینا به سراغ دختری به نام زیگی برمن میرود که در سال ۱۹۷۸ یک بار از قتلهای سریالی سارا فییر جان سالم به در برده است و از او میخواهد داستانش را بگوید تا بتوانند معمای این قتلها را حل کنند. بیشترین زمان فیلم به خاطرات زیگی در کمپ تابستانی بر می گردد. کمپی که در آن تمام دانش آموزان به بدترین شکل توسط قاتلانی تاریخی که دوباره زنده شدهاند به قتل میرسند. در پایان این داستان گوشهای از معما حل میشود. آنها باید دست بریده شدهی سارا فییر را در کنار جسدش دفن کنند تا نفرین تمام شود.
داستان ۱۶۶۶:
وقتی دینا دست سارا فییر را به بدنش بر میگرداند، گذشته را در بدن سارا فییر تماشا میکند و اتفاقاتی که برای سارا فییر در سال ۱۶۶۶ افتاده را میبیند. سارا فییر دختری مهربان در دهکده است، بازیگران شخصیتهای مختلف در این دهکده با قسمت اول فیلم که در سال ۱۹۹۴ میگذشت اشتراک دارند. مثلاً دینا در نقش سارا فییر با دختری کاملا مشابه سامانتا ارتباط عاطفی دارد. آنها در گوشهای از جنگل درحال برقراری رابطهی جنسی هستند که یکی آنها را تماشا میکند. فردای آن روز تمام محصولات دهکده آفت میزند و کشیش دهکده در اقدامی عجیب تمام کودکان دهکده را در کلیسا جمع میکند، آنها را میکشد و سپس چشمانشان را از حدقه بیرون میآورد و سپس خود کشی میکند.
اهالی دهکده پس از دیدن این اتفاقات وحشتناک دنبال مقصر میگردند، آنها بعدازاینکه متوجه همجنسگرایی سارا میشوند به او اتهام میزنند و او را مقصر نفرین و آفتها میدانند و برای همین او را دار میزنند تا بدبختیهایشان تمام شود. سارا پیش از آن که توسط اهالی دهکده دست گیر شود پی میبرد که یکی از دوستانش به نام سالامن گود که به ظاهر مردی خوب بوده است با کشتن ساحرهی جنگل، کتاب طلسمی را میدزدد و با شیطان معامله میکند که در ازای خوشبختی ابدی خودش و نوادگانش، پیشکشی از دهکده را تقدیم شیطان کند تا از خونش تغذیه کند. پس راز تمام بدبختیهای شیدی سایدیها آشکار میشود. اما با این حال اهالی دهکده سارا فییر را دار میزنند درحالیکه سارا، سالامن را نفرین میکند و میگوید در نهایت روزی رازت آشکار میشود. در پایان داستان در سال ۱۹۹۴ دینا این راز را برملا میکند، نوادگان سالامن گود رسوا میشوند و شیدی ساید به آرامش میرسد در حالی که دینا و سامانتا رابطهشان را علنی میکنند!
نظرات کاربران
هیچ نظری وجود ندارد
هیچ نظری وجود ندارد
افزودن دیدگاه در مورد خیابان ترس (سهگانه)