آنچه لازم است والدین بدانند
کمیل شخصیت اصلی داستان، اهل کشور پاکستان است و در یک خانوادهی مذهبی و کاملا سنتی زندگی میکند. خانوادهی او به خاطر کمیل از کشور خود به شیکاگو مهاجرت کردهاند تا او در رشتهی حقوق تحصیل کند ولی کمیل به هنر و حرفهی استنداپ کمدی علاقهمند است. او در یکی از اجراها با دختری به نام امیلی آشنا میشود و با گذشت مدتی و ملاقات و مراوده آنها، متوجه میشوند که به هم علاقهمند هستند. از طرفی خانوادهی کمیل به دنبال دختری اهل پاکستان و مسلمان برای پسرشان هستند. کمیل قدرت صحبت کردن در این خصوص را با والدیناش ندارد لذا با مخفیکاری و دروغ سعی در فرار از این موضوع را دارد.
امیلی در خصوص کمیل با خانوادهاش صحبت کرده واز کمیل میخواهد که رابطهشان رسمی شود و خانوادهها با هم آشنا شوند که متوجه مشکل کمیل با خانوادهاش میشود. امیلی تصمیم میگیرد که به رابطهاش با کمیل خاتمه دهد و برای همیشه با او خداحافظی میکند. مدتی بعد دوست امیلی به کمیل خبر میدهد که امیلی در بیمارستان بستری است. کمیل به دیدن او میرود و متوجه میشود او دچار بیماری نادری است که برای ادامهی روند درمان باید او را در حالت کما قرار دهند؛ لذا کمیل به خانوادهی او اطلاع میدهد.
بث و تری( مادر و پدر امیلی) فورا خود را به شیکاگو میرسانند. با بدتر شدن حال امیلی کمیل موضوع را با خانوادهاش در میان میگذارد و همانطور که انتظارش را داشت خانوادهاش او را طرد کردند. مدتی بعد امیلی به هوش میآید و روز به روز حاش رو به بهبودی میرود ولی به خاطر کمیل جواب رد به او میدهد تا کمیل به خاطر او انوادهش را از دست ندهد. کمیل سعی میکند بر روی کارش تمرکز نماید و در حرفهی مورد علاقهاش پیشرفت کند. با پذیرفته شدن کمیل در یک گروه استندآپ کمدی معروف و موفق در نیویورک او به همراه دوستانش به آنجا مهاجرت میکنند. در پایان داستان امیلی برای تجدید دیدار با کمیل به نیویورک میرود و به تقاضای ازدواج کمیل جواب مثبت میدهد.
نظرات کاربران
بزرگسال
توسط : هومن آریا
۱۹ شهریور ۱۴۰۲
اصلاخنده دارنبوددرام عاشقانه خانوادگی
هیچ نظری وجود ندارد
افزودن دیدگاه در مورد بیمار بزرگ