نقد و بررسی فیلم بازی و سرگرمی (Khel Khel Mein)

مضمون، پیام و داستان فیلم کاملا بزرگسالانه و مناسب افراد بالای 18 سال است. علاوه بر این ناهنجاری‌های فیلم متعدد و برخی از آن غیر قابلِ سانسور است. مانند پوشش خانم‌ها که از ابتدا تا انتها نیمه‌برهنه و نامناسب است و یا مصرف مشروبات الکلی که مکررا اتفاق می‌افتد. نقش اصلیِ این فیلم مردِ میانسالی است که در همان سکانس ابتدایی با مهارت دروغ می‌گوید و هر خانمی را می‌بیند حداقل نیم‌نگاهی به او دارد! و به زعم خودش با زرنگی به خانمی که در هواپیما کنار او نشسته شماره می‌دهد! او یک دختر 18 ساله دارد که برای اولین بار می‌خواهد شبی را در کنار یک پسر که دوستش دارد، صبح کند! وقتی دخترش از او سوال می‌کند که می‌توانم این کار را انجام دهم، پدر فقط به او می‌گوید که اگر دوستش داری می‌توانی اما اگر فکر می‌کنی اگر این کار را انجام دهی باحال هستی، خیر! در اینجا او به عنوان یک پدر نمونه، از طرف اطرافیان مورد تحسین و تشویق قرار می‌گیرد! درست است که دوستی و همدلی با فرزندانِ نوجوان لازمه ارتباط صحیح با آنان است اما ریشاب، راه درستی را انتخاب نکرد. در واقع او هیچ‌وقت برای دخترش وقت نمی‌گذاشت و همیشه مشغول خوشگذرانی و یا کارِ خودش بود. وگرنه همراهی و گذران وقت با نوجوانان، شیوه درستی برای برخورد با اینگونه مسائل است.

نحوه بازنمایی ماجرای همجنس‌گرایی شخصیت کبیر به سبک فیلم‌های بالیوود، بسیار احساسی است و مخاطب را با خود همراه می‌کند. حتما بیننده نیز لحظاتی با او همراه خواهد شد! و این زنگ خطری برای مخاطب نوجوان است. به نظر می‌رسد، عادی‌سازی همجنس‌گرایی، هدف چنین فیلم‌هایی است. آن هم در بالیوود که در گذشته به چنین مسائلی نمی‌پرداخت.

شخصیت‌ها:

وارتیکا: زن نویسنده‌ای که همسر دوم ریشاب است. ریشاب: شوهر وارتیکا که یک جراح پلاستیک است و یک دختر از همسر اولش دارد. هارپریت: مردی که مشکل ناباروری داشته و شوهر هپی است. او نمایشگاه ماشین دارد. هپی: همسر هارپریت که سعی دارد همسر ایده‌آلی برای او باشد. سَمَر: شوهر نینا که در کارخانه پدر او کار می‌کند. نینا: همسر سَمَر و دختر صاحب یک کارخانه که مادرش را در کودکی از دست داده است. کبیر: مردی که معلم است. او را به خاطر همجنس‌گرایی از مدرسه اخراج کرده‌اند. کبیر یک دختر نیز دارد و از همسرش جدا شده است.

داستان اثر:

عروسی خواهر وارنیکا است و دوستانش همگی به این مراسم دعوت هستند. آن‌ها با همسران خود به آنجا می‌آیند به جز کبیر که از همسرش جدا شده و به تنهایی آمده است. از آنجا که مراسم ظهر فردا برگزار می‌شود، این دوستان صمیمی یک شب فرصت دارند تا در کنار هم بوده و خوش بگذرانند. وقتی دور هم جمع می‌شوند، صحبت از خیانت یکی از دوستانشان به همسرش می‌شود. وارنیکا که خود نیز به شوهرش شک دارد، می‌گوید از کجا معلوم که در این جمع کسی به همسرش خیانت نمی‌کند! او پیشنهادِ یک بازی را می‌دهد. به این شکل که همه گوشی‌ها روی میز قرار می‌گیرد و گوشیِ هیچ‌کس دیگر یک وسیله شخصی نیست. هر زنگ و پیامی که می‌آید باید برای همه خوانده شده و همه ببینند. در ابتدا برخی مخالفت می‌کنند اما از آنجا که خانم‌ها موافق هستند آن‌ها نیز قبول می‌کنند. بازی شروع می‌شود و هر زنگ یا پیامک، داستانی به همراه دارد. حقایقی برای همه آشکار می‌شود. از جمله اینکه کبیر همجنس‌گرا است و به همین همسرش را طلاق داده و همینطور از مدرسه پسرانه اخراج شده است. سَمَر به خاطر باج‌دادن به خانمِ مدیر کارخانه با او رابطه دارد و به نینا خیانت می‌کند. هارپریت با دوست دختر سابق دانشگاهش هنوز در ارتباط است. مشکل ناباروری نیز از طرف اوست نه همسرش! وارنیکا با یک مرد رابطه داشته است و ریشاب که به همه خانم‌ها نظر دارد! حقایق دیگری که از اهمیت کمتری برخوردار بودند. این زوج‌ها در پایان، یکدیگر را می‌بخشند و فردا در مراسم عروسی شرکت می‌کنند.