نقد و بررسی کتاب بچه گروفالو و موش ناقلا (The Gruffalo's child)

توسط : سعیده رفیعی ارزیاب کدومو

2 روز پیش

مدت زمان مطالعه: ۴ دقیقه

1111 بازدید

دیدگاه کدومو

7 +

نویسنده : سعیده رفیعی

یک روز موجودی به نام گروفالو به بچه‌اش می‌گوید، نباید به جنگل برود. چون موش گنده بدجنس او را می‌خورد. یک شب وقتی گروفالو خواب بود، بچه‌گروفالو تصمیم می‌گیرد یواشکی به جنگل برود. این کتاب به موضوع حیله دشمنان در بزرگنمایی خود و حل مسئله به جای تسلیم‌شدن دربرابر مشکلات می‌پردازد. داستان، مناسب گروه سنی ب (اول، دوم و سوم دبستان) است.

سال ۱۳۹۶ ۳۳ صفحه جزئیات کامل اثر

0 مناسب خانواده 0 نامناسب خانواده

دیدگاه والدین

هیچ دیدگاهی ثبت نشده است.

دیدگاه فرزندان

هیچ دیدگاهی ثبت نشده است.

شاخص های اثر

شما هم بررسی کنید

آنچه لازم است والدین بدانند

کتاب بچه گروفالو و موش ناقلا به سه پیام تربیتی اصلی می‌پردازد:

1. دشمن ممکن است الزاما قوی نباشد و با بزرگنمایی از خود، احساس ضعف را به طرف مقابل منتقل کند.

۲. در رویارویی با دشمن، به‌ جای تسلیم، می‌توان حل‌ مسئله کرد.

۳. موجودات تخیلی گاهی فقط به‌ دلیل تاریکی شب در ذهن ما شکل می‌گیرند و ترسناک به‌ نظر می‌رسند.

متن کتاب به گونه‌ای‌ست که فضای ترسناک آن، کاملا فانتزی و متناسب با گروه سنی ب است اما ممکن است برای کودکان حساس، ترسناک باشد. برای مثال؛ کودکانی که به طور خاص به شب، تاریکی و یا موجودات خیالی حساسیت نشان‌ می‌دهند، ممکن‌ است بترسند اما از طرفی نتیجه داستان می‌تواند برای این کودکان به‌طور مضاعف سودمند باشد. نتیجه‌ای مبنی‌ بر اینکه دشمن یا موجودات خیالی ترسناک، در واقعیت آنقدرها هم ترسناک نیستند و این، تاریکی شب، سایه و تصور ما از آن‌هاست که احساس ترس را در ما برمی‌انگیزد. این کتاب در ادامه و مکمل کتاب "گروفالو و موش ناقلا" است.

داستان اثر

یک روز، یک گروفالو (گونه‌ای حیوان تخیلی) به بچه‌اش می‌گوید، نباید به جنگل برود. چون موش گنده بدجنس که دشمن گروفالو است او را می‌خورد. طبق تعریف گروفالو، موش گنده خیلی ترسناک است. دم دراز و چشمانی خونین دارد. یک شب وقتی گروفالو خواب بود، بچه‌گروفالو تصمیم می‌گیرد یواشکی به جنگل برود. او از موش گنده می‌ترسد اما سعی می‌کند شجاع باشد. بچه‌گروفالو با خود می‌گوید:"موش بدجنس وجود ندارد". دم مار را می‌بیند فکر می‌کند نکند موش گنده باشد. مار می‌گوید:"من موش نیستم". جلوتر می‌رود پوزه روباه را می‌بیند تصور می‌کند موش گنده است. روباه می‌گوید:"من موش نیستم". چشمان جغد را می‌بیند و باز هم با موش اشتباه می‌گیرد. جغد هم می‌گوید که موش نیست. بچه‌گروفالو می‌رود تا به یک موش کوچک می‌رسد. با خودش می‌گوید موش‌ کوچولو شام خوشمزه‌ای است. موش می‌گوید قبل اینکه مرا بخوری همراهم بیا من یک دوست گنده دارم بیا تا او را به تو نشان بدهم. گفت که او را بر روی درخت بگذارد تا دوست گنده‌اش را صدا بزند. موش بر‌روی درخت فندق می‌رود و در زیر نور ماه سایه‌اش بر روی زمین می‌افتد. یک سایه‌ی گنده وحشتناک. بچه‌گروفالو داد زد :" موش گنده بدجنس" و از ترس موش گنده با سرعت، فرار می‌کند و به غار برمی‌گردد و در آغوش گروفالو که همچنان خواب است، با آرامش می‌خوابد.

جزئیات اثر

نویسنده: جولیا دانلدسون

مترجم: شبنم حیدری پور تصویرگر: اکسل شفلر ناشر: پرتقال موضوع: مواجهه با ترس، مواجهه با دشمن، حل مسئله، حیوانات نام شخصیت‌ها:

گروفالو: پدر بچه‌گروفالو است که برای گروفالو درباره‌ی موش بدجنس که دشمن آن‌هاست، می‌گوید. عدم شجاعت گروفالو دربرابر موش بدجنس را می‌توان نقطه ضعف این شخصیت دانست.

بچه‌گروفالو: بچه‌ای که باوجود تعریف‌های ترسناکی که پدرش از موش بدجنس کرده است، تصمیم می‌گیرد که پا به جنگل بگذارد و موش بدجنس را ببیند؛ چراکه اعتقاد دارد موش بدجنس واقعی نیست. غلبه بر ترس و شجاعت بچه‌گروفالو نکته مثبت شخصیت اوست.

موش گنده بدجنس: موشی است که به توصیف گروفالو، دشمن گروفالو است. اما در ادامه داستان متوجه می‌شویم که او یک موش کوچک است. برای‌ اینکه توسط گروفالو خورده نشود، با تدبیر و نیرنگ، به بالای درختی می‌رفت تا گروفالو از سایه بزرگ او بترسد و فکر کند یک موش گنده بدجنس آمده‌است تا او را بخورد. زرنگی موش، نقطه قوت این شخصیت است.

مار، جغد و روباه: حیوانات جنگل که بچه‌گروفالو با دیدنشان، آن‌ها را با موش گنده بدجنس اشتباه می‌گیرد.

رده‌سنی: سال‌های اول دبستان(اول، دوم و سوم دبستان) سال انتشار: ۱۳۹۶ تعداد صفحات: ۳۳

عکس های منتخب کتاب