آنچه لازم است والدین بدانند
خواندن داستان شیر کتابخانه، تجربهی خوبیست برای ارتباط با حیوانات. هرچند که بسیار غیرواقعی مینماید اما تمرین تخیل خوبیست. از کودک بخواهید، جای عناصر شیر و کتابخانه را با عناصر دیگر عوض کند. مثلاً بهجای شیر در کتابخانه، یک انسان را قلمرو شیرها تصور کند، یا یک گوزن را در مترو! از برقرار کردن تعادل بین واقعیت و فانتزی در ذهن کودک غافل نشوید. به فراخور سن کودک، درمورد پیام داستان با او صحبت کنید. تصور کودک از قانون را بسنجید. از قوانین خانوادگی خود و دلایل رعایت نکردن قوانین توسط کودک را از او بپرسید. دربارهی ثابت بودن یا منعطف بودن قوانین با کودک خود صحبت کنید.
خلاصه: در کنار تمرین تخیل، در مورد دلایل زیرپا گذاشتن قوانین در خانواده یا حتی جامعه صحبت کنید.
ادامه متن با فرزندان خود صحبت کنید درباره
بهجز شیر، چه حیوان یا موجود دیگری را میتوانی تصور کنی؟
اگر جای خانم مریودر بودی چه قوانینی برای کتابخانهات وضع میکردی؟
ادامه متن داستان اثر
در یک کتابخانهی بزرگ و مرتب، خانم رئیسی مدیریت میکند که قوانین سختی دارد. در کتابخانهی او، سر و صدا و دویدن ممنوع است. جالب اینجاست که رعایت این قوانین برای همه واجب و کافی است. مهم نیست اگر کسی که وارد کتابخانه میشود، یک کودک باشد، بزرگسال باشد، یا اصلاً یک حیوان درنده باشد؛ قوانین کتابخانه را رعایت کند، کافیست. شیر داستان ما هم حتماً قوانین خانم مریودر را میداند که حتی بهتر از انسانها آنها را رعایت میکند. او انگار کمی با همنوعان خود متفاوت است. سروصدا نمیکند و پاهای پشمیاش، برای حفظ سکوت کتابخانه عالیست! برای خانم مریودر مهم نیست که او یک شیر است؛ شیر قوانین را رعایت میکند. اما انگار آقای مکبی، مسئول ثبت نام کتابخانه، چندان خوشش نیامده است. حضور حیوانات، آن هم یک شیر وحشی، در کتابخانه بیسابقه است. او حق دارد. اما شیر مهربانتر از آن است که کسی از او بترسد. به خانم مریودر کمک میکند، کتابها را مرتب کرده و به بچهها برای آوردن کتاب کمک میکند. جایزهی او، شرکت در ساعت کتابخوانی جمعی با بچههاست.
روزها گذشت، تا اینکه برای خانم مریودر یک اتفاق خطرناک افتاد؛ او برای آوردن یک کتاب، از صندلی افتاد و دستش شکست. و این شیر بود که باید آقای مکبی را خبر میکرد. اما آقای مکبی خیال نداشت که به شیر محل بگذارد. منظور حیوان زبانبسته را ملتفت نمیشد. حالا سلطان جنگل باید ابهت خود را با یک غرش اساسی به نمایش میگذاشت. شیر دو قانون را زیرپا گذاشته بود، دویدن و غریدن؛ همین کافی بود تا آقای مکبی به بهانهی گزارش به دفتر خانم مریودر برود و حقیقت را دریابد. اما دیگر دیر شده بود. شیر دریافته بود که بخاطر نارضایتی مکبی، دیگر جایی برای او در کتابخانه نیست. با رفتن او، تحمل وضعیت بیروح کتابخانه سخت بود. باید کاری کرد. آقای مکبی خودش خراب کرده بود و حالا خودش باید مسئله را حل میکرد.
ادامه متن جزئیات اثر
کارگردان/ مولف: میچل نودسن_Michelle Knudsen
نویسنده/ مترجم: محبوبه نجفخانی
ادامه متن
نظرات کاربران
هیچ نظری وجود ندارد
هیچ نظری وجود ندارد
افزودن دیدگاه در مورد شیر کتابخانه