نقد و بررسی انیمه خیالی (The Imaginary)

خیالی، یک اثر فانتزی و هیجان‌انگیز است که مفاهیم درخشانی را در خود جای داده است. در اثر مشاهده می‌کنیم که بزرگسالی و حضور فعال در جامعه باعث شده که انسان از دنیای خیالی ذهنش خارج شود؛ نقطه‌ی امنی وجود ندارد و انسان مدام در حال کار و فعالیت است و زمانی برای رویاپردازی ندارد. لیزی که مادر آماندا است، این مفهوم را به خوبی نمایان می‌کند. او در پایان، از دنیای بزرگسالی رها شده و می‌تواند دوباره تخیل کند. رادجر به عنوان شخصیت اصلی و کلیدی می‌تواند به ترسش یعنی فراموش شدن توسط آماندا غلبه کند و به نبرد با مشکلاتش برود. ناپدید شدن در واقع همان مرگ است، با بزرگ شدن انسان و ورودش به اجتماع، زمان مرگ دوست خیالیش‌اش فرا می‌رسد؛ تخیل اکسیژن موجودات خیالی است. این اثر، می‌خواهد بگوید که انسان نباید تخیل و رویاپردازی را کنار بگذارد زیرا این اتفاق قدرتش را نابود می‌کند و از او یک موجود بی‌حس می‌سازد. رادجر و آماندا فکر می‌کنند که گریه کردن نشانه‌ی ضعف است، پس جای آن را به خشم و ترس داده‌اند؛ اما در پایان به خودشان اجازه‌ی اشک ریختن می‌دهند و سعی می‌کنند تا با فقدانشان کنار بی‌آیند.

خیالی، یک انیمه جذاب و دیدنی است که دنیای هیجان‌انگیز و رنگارنگ را به تصویر می‌کشد، موارد مثبتی نیز در آن وجود دارد؛ اما وجود دو شخصیت مرموز و ترسناک که به دنبال بلعیدن و از بین بردن شخصیت اصلی داستان هستند باعث ایجاد ترس و هیجان در مخاطب می‌شود، به همین خاطر تماشای اثر به رده سنی +9 سال توصیه می‌شود.

شخصیت‌ها:

رادجر: پسری خیالی که زاده‌ی ذهن آماندا است و با رویاپردازی دوستش، آماندا زندگی می‌کند. او پس از جدایی از آماندا، احساسات مختلفی را تجربه می‌کند و در پایان پس از گذراندن ماجراهای عجیب دوباره دوستش پیدا می‌کند.

آماندا: دخترکی خیال‌پرداز که رادجر را ساخته، همیشه کنارش است و با او رابطه‌ی دوستی نزدیکی دارد. آماندا به وسیله‌ی یک تصادف ناگهانی، از رادجر جدا می‌شود.

امیلی: دختری خیالی که رئیس شهر خیال است و به رادجر کمک می‌کند.

آقای بانتینگ: مردی مرموز که با خوردن موجودات خیالی، سال‌ها زنده مانده است. او سعی دارد رادجر را ببلعد و مدام او و آماندا را آزار می‌دهد.

داستان اثر:

رادجر، پسری است که از تخیل آماندا متولد شده و پس از ناپدید شدن پدر او، دوست و همراه همیشگی آماندا است. قدرت دیدن رادجر را تنها کسانی دارند که درگیر دنیای بزرگسالی نشده‌اند و می‌توانند رویا بافی کنند. او روزی از روزها متوجه می‌شود که اگر آماندا فراموشش کند، ناپدید خواهد شد. با ورود آقای بانتینگ به داستان، همه چیز تغییر می‌کند. او که با بلعیدن خیالات زندگی می‌کند، بوی رادجر را تنفس کرده و می‌فهمد که او خیالی خاص است؛ پس در گام اول سعی می‌کند که او را ببلعد اما موفق نمی‌شود. در نهایت او رادجر و آماندا را گیر می‌اندازد و سعی می‌کند رادجر را بخورد. در حین فرار از دست او، آماندا تصادف می‌کند و رادجر کم‌کم ناپدید می‌شود. در همین حین، او با کمک یک گربه به شهر خیالی می‌رود و از ناپدید شدن جلوگیری می‌کند. شهر خیالی، جایی است که موجودات تخیلی فراموش شده در آن سکونت دارند؛ در آن‌جا دیگر ناپدید نمی‌شوند و می‌توانند به طور موقت با کودکان بازی کنند. رادجر در حالی که از ناپدید شدن وحشت دارد، باید بفهمد آماندا زنده است و او را به یاد می‌آورد؛ به همین دلیل از شهر خیالات خارج می‌شود. او متوجه می‌شود که آماندا زنده اما بی‌هوش است، پس به بیمارستان می‌رود و کاری می‌کند که او را به یاد بی‌آورد؛ همچنین پس از یک جدال عجیب در بیمارستان، آقای بانتینگ از بین می‌رود و در نهایت آماندا و رادجر دوباره یکدیگر را ملاقات می‌کنند.

کارگردان: Yoshiyuki Momose / یوشیوکو موموسه نویسنده: Yoshyaki Nishimora / یوشیاکی نیشیمورا بازیگران: Kokoro Terada, Rio Suzuki, Sakura Ando / کوکورو ترادا، ریو سوزوکی، ساکورا آندو کشور سازنده: ژاپن شرکت سازنده: نتفلیکس / استدیو پونوک مخاطب اثر: کودک و نوجوان