حیوانات، از خوی وحشیگری فاصله گرفته و در شهری، متمدنانه زندگی میکنند. جودی، خرگوشی است که میخواهد علیرغم جثه کوچکش، پلیس شود. تصمیم جودی مورد قبول هیچکس واقع نمیشود، اما او با قاطعیت، به شهر سفر میکند تا در دانشکده افسری شرکت کند و در نهایت پلیس شود. جودی همه آزمونها را با موفقیت پشت سر میگذارد و در نهایت بهعنوان پلیس پذیرفته میشود، اما بهخاطر جثه کوچکش، رئیس بوگو، وظیفه پارکبانی را به او محول میکند. جودی از این تصمیم سرخورده میشود اما کارش را به خوبی انجام میدهد.
یک روز، جودی با پدر و پسر روباهی مواجه میشود که در مغازه بستنیفروشی فیلها هستند ولی فیلها به او بستنی نمیفروشند، جودی وارد مغازه شد و فیلها را از اینکه میداند آنها بدون خرطومبند بستنی درست میکنند، آگاه کرد و گفت در صورتی که به آن روباهها بستنی فروخته شود، این بار چشمپوشی میکند. جودی، روزی دیگر روباهها را دید و متوجه شد که آنها با خرید و آب کردن بستنیها، بستنیهای جدیدی درست میکنند و به موشها میفروشند.
روزی جودی در حال کار، با یک سرقت مواجه میشود. او که همیشه منتظر چنین لحظهای بود تا خود را نشان دهد، سارق را تعقیب میکند، سارق به سمت شهر موش ها فرار میکند. در شهر موشها، سارق دوناتی به سمت جودی پرتاب میکند، جودی جاخالی میدهد اما دونات به سمت یکی از موشها میرود و جودی او را نجات میدهد و سارق را دستگیر میکند. پس از تحویل دادن سارق به اداره، رئیس بوگو، جودی را بازخواست میکند که چرا از حیطه وظایفش خارج شده و به دنبال سارق یک کیف پیاز سرخ، شهر را به هم ریخته. در همین حین، سموری وارد میشود که شوهرش ناپدید شده و از پلیس میخواهد او را پیدا کند. بوگو میگوید که اداره پلیس نیرویی برای پیگیری پرونده ندارد، جودی که آنجا بود، به یکباره میگوید پرونده را پیگیری میکند. رئیس بوگو عصبانی میشود و جودی را تهدید میکند که اگر ظرف 48 ساعت به نتیجه نرسد، باید استعفا دهد.
جودی پس از بررسی پرونده متوجه میشود سمور گمشده، آخرین بار از بستنیهای نیک روباه استفاده کرده است. به سراغ او میرود و او را مجبور به همکاری میکند. جودی و نیک پس از تحقیقات متوجه میشوند که سمور وحشی شده است و عدهای با استفاده از پیاز قرمز، ماده وحشی کننده درست میکنند تا حیواناتی که قبلا وحشی بودهاند را با فشار از شهر خارج کنند و تقصیرها را به گردن آنها بیاندازند.آنها در این مسیر، با «آقای بزرگ» که موشی ثروتمند و قدرتمند است مواجه میشوند که میخواست آنها را بکشد اما دخترش، همان موشی بود که جودی جانش را نجات داد، بنابراین تصمیم میگیرد به آنها کمک کند. آنها به دنبال دزد پیازهای قرمز میروند، با کمک آقای بزرگ کارگاه او را کشف میکنند و مواد وحشیکننده را برمیدارند، در حین حرکت به سمت اداره پلیس، شهردار جدید جلوی آنها را میگیرد و آنها متوجه میشوند شهردار نیز در پروژه خرابکاری دست داشته است. سرانجام با پشت سر گذاشتن شهردار، جودی و نیک موفق میشوند.
نظرات کاربران
بزرگسال
توسط : نسترن کرمی
۲۵ آبان ۱۴۰۳
زوتوپیا فوق العاده است و به ما یاد میدهد نباید از روی کلیشه ها و ظواهر دیگران را قضاوت کنیم و باید برای رسیدن به آرزوهایمان تلاش کنیم.
بزرگسال
توسط : آتنا حق روردی نژاد
۱۵ آبان ۱۴۰۳
بهترین کارتون بود
بزرگسال
توسط : جعفر محمودخانی
۲۹ مرداد ۱۴۰۲
اون قسمتی که جگوار وحشی ( آقای مانچژ) حمله میکنه ترس ناک ایت
بزرگسال
توسط : آتنا دانشمند
۸ شهریور ۱۴۰۱
نمی دانید به نظر من این کارتون چه قدر قشنگ است . عالی عالی تا حالا همچین کارتون خوبی ندیده بودم
بزرگسال
توسط : سمیه صبیانی
۲۵ اسفند ۱۳۹۹
\"زوتوپیا \" شهری را نمایش می دهد که افراد می توانند در یک جامعه فارغ از هر نژادی ، زندگی خوشحال و آرامی در کنار هم داشته باشند و اما حقیقت این است که دنیای واقعی اینطور نیست.در این دنیای واقعی یکدیگر را از روی ظاهر قضاوت میکنند.برای مقابله با این پیش زمینه های فکری باید بسیار تلاش کرد.شاید این انیمیشن یک نشان دادن خواستن توانستن است.
بزرگسال
توسط : 09195****09
۱۸ اسفند ۱۳۹۹
داستان حول محور شهری رویایی میچرخد که همه ی حیوانات اهلی و وحشی درکنار هم در صلح و آرامش زندگی میکنند.دیالوگی که چند مرتبه در ذیل داستان تکرار میشود\"در زوتوپیا هرکس هر چی بخواد میتونه بشه \"نشان از اهمیت ومحور اصلی داستان دارد. جودی نمونه ی بارز این امر است که علی رغم همه ی سرزنش ها و تمسخرها به تلاش خود ادامه داد و ناامید نشد ودر انتهای داستان به هدف اصلی خود رسید
بزرگسال
توسط : زهرا السادات خلیلیان
۱۷ اسفند ۱۳۹۹
در این انیمیشن، به راحتی دنیای پر از تبعیض نشان داده شده ، که حیوانات به سادگی نمی توانند به همه خواسته ها و علایق شان برسند. در این میان دختر خرگوش ضعیف جثه ای پیدا می شود که پر از حس نشاط و امید و آرمان گرایی است،و در پی رسیدن به شغل مورد علاقه اش(پلیس شدن وارد شهر میشود. در حالی که در محل کارش او را عددی حساب نمیکنند ، او با پشتکار و هوش و جسارت تحسین برانگیز ش، یک پرونده ی مهم و حساس پلیس را به سرانجام میرساند. به نظر من در این انیمیشن معجزه ی پشتکار و نترس بودن، خوب نشان داده شد و اینکه زن ها هم میتوانند کارهای مهم و حساس را عالی قبول کنند و به سرانجام برسانند.
بزرگسال
توسط : مریم محبی
۱۶ اسفند ۱۳۹۹
انیمیشن زوتوپیا انتخاب اسم بسیار جذابی دارد، اتوپیا یا آرمانشهر، شهری ست آرمانی که همه در آن با صلح و آرامش و امنیت و دوستی زندگی می کنند. انتخاب عنوان زوتوپیا به عنوان شهر حیوانات که دارای چنین ویژگی هایی است بسیار جالب توجه است. در این انیمیشن شخصیت اصلی یک خرگوش است که آرزوی پلیس شدن دارد و برخلاف مخالفت های خانواده و تمسخر اطرافیان و حتی تحقیر شدن، با تلاش بسیار موفق می شود اما پس از ورود به زوتوپیا برای خدمت بر خلاف تصورش شرایط آنطور که می خواهد پیش نمی رود. در زوتوپیا شما با فضایی مواجه می شوید که گویی بازنمایی ای از شهرهای آمریکاست و فرهنگ آمریکایی. فیلم بسیار نمادین است و به وفور ارجاعاتی نسبت به فیلمها و شخصیت های شناخته شده برای بزرگسالان دارد که ممکن است برای بچه ها بی معنی و برای بزرگسالان جذاب باشد. (مانند شخصیت پدرخوانده) خشونت بالا، جرم، دزدی، ترس و دو رویی و بی اعتمادی در این اثر به وفور نمایش داده می شود که با ذهنیت اولیه در خصوص اتوپیا بودن این سرزمین در تعارض است. برخی از صحنه ها مانند کلوپ مربوط به حیوانات برهنه و رفتارهای نمایش داده شده در آن بعد جنسی به برخی صحنه ها داده است. همچنین کلیشه های جنسیتی مربوط به خود جودی (شخصیت اصلی داستان) و شخصیت غزال که خواننده و سلبریتی شهر است (با صدای شکیرا) هم در اثر به چشم می خورد. به طور کلی با اثری نمادین مواجهیم که نمادهای سینماهای آخرالزمانی هم بی بهره نمانده و اگر مورد توجه صاحبنظران این حوزه قرار بگیرد ارجاعات و نمادگرایی های بسیاری در دل خود دارد.
بزرگسال
توسط : ناشناس
۲۲ اسفند ۱۳۹۹
در شهر زوتوپیا هر کس میتواند هرچیزی که میخواهد باشد. این دیالوگی است که در طول فیلم زیاد تکرار میشود. بهتر است والدین با فرزندانشان درباره ی این صحبت کنند که آیا همیشه چیزهایی که ما میخواهیم درست است؟ مثلا اگر بچه گرگ تا ابد منتظر میماند که وقتی بزرگ شد تبدیل به یک فیل شود این اتفاق می افتاد؟ در بخشی از انیمیشن حیواناتی را نشان میدهد که طبیعت گرا هستند و اعتقاد دارند که ما برهنه به دنیا آمدیم و همینطور باید زندگی کنیم. صحنه های برهنگی در نسخه ی سانسور شده حذف شده اند ولی اگر فرزند شما آنها را دید دبهتر است با او درباره ی مشکلاتی که این تفکر برای جامعه بوجود بیاورد گفت و گو کنید. مفهوم تلاش و ناامید نشدن در این انیمیشن زیاد دیده میشود که جزو پیام های مثبت مهم این انیمیشن به حساب می آید.
بزرگسال
توسط : ناشناس
۱۸ اسفند ۱۳۹۹
زوتوپیا انیمیشنی است که مخاطبان با توجه به دانش و سن خودشان میتوانند از آن لذت ببرند و درک متفاوتی از آن داشته باشند. اگه علاقمند به علوم انسانی باشید حتما اسم اتوپیا را شنیده اید و در این انیمیشن که تم داستان با حیوانات است اسم آرمانشهر و شهری که در آن هرکس میتواند هرچیزی که میخواهد باشد زوتوپیاست. نکته ای که در انیمیشن خیلی رویش تاکید میشود این است که هرچیزی که بخواهی میتوانی باشی. بهتر است والدین با فرزندانشان در مورد این نکته گفت و گو کنند و از فرزندشان بپرسند که اگر ما آرزوهای اشتباه داشته باشیم یا چیزهایی را بخواهیم که با ذات ما همخوانی ندارند هم باز خوب است که برای رسیدن به آنها تلاش کنیم؟ مثلا در ابتدای انیمیشن اگر بچه گرگ تا ابد در انتظار این میماند که وقتی بزرگ شد به یک فیل تبدیل شود چه میشد؟ میتوان روی این نکته تاکید کرد که ظاهر موجودات برای قضاوت آنها کافی نیست. یک نفر مثل ببری که منشی اداره ی پلیس بود مهربان است و یک نفر با اینکه گوسفند است و اهلی است ولی خبیث و بد جنس است پس نباید از روی ظاهر بدون اینکه کسی را شناخت به او اعتماد کرد یا از او متنفر شد. در بخشی از انیمیشن جودی و نیک برای تحقیق پیش یک بز میروند که آنها طبیعت گرا هستند و اعتقاد دارند که ما بدون لباس به دنیا آمده ایم و باید همینطور آزاد زندگی کنیم. صحنه های برهنگی در این سکانس در نسخه ی سانسور شده حذف شده اند ولی اگر فرزندتان نسخه ی اصلی را دید با او درباره ی اینکه این دیدگاه چه ضرراتی میتواند برای جامعه داشته باشد و درست و غلط بودنش گفت و گو کنید چون ممکن است با این دیالوگ در ذهنش سوال ایجاد شود و بهتر است سوالهایش جواب داده شوند.
افزودن دیدگاه در مورد زوتوپیا