نقد و بررسی انیمیشن گرگی و راز شگفت‌انگیز (Wolfy the Incredible Secret)

چرا 9 سال؟

فضای داستانی این اثر با رمز و راز و حضور جادوگر و شهری مخوف و تاریک و حیواناتی درنده‌خو، طراحی شده است. میزان ناهنجاری اجتماعی آن نیز برای یک انیمیشن تقریبا بالاست. البته تماشای نسخه پالایش‌ شده برای افراد بالای 7 سال بلامانع است.

نقش ما چیست؟

انیمیشن به صورت دو بعدی ساخته شده است. گرگی در این داستان به دنبال مادر خود است و به شهری مخوف پا می‌گذارد که گویا کسی دوست ندارد او زنده باشد! در نتیجه خطرات زیادی تهدیدش می‌کند و اتفاقات زیادی برایش رخ می‌دهد که در هریک، جان او و دوستش به خطر می‌افتد. فضای داستان تاریک است. برای بچه‌ها که معمولا داستان‌هایی با رنگ و لعاب فراوان وجود دارد، این اثر، سرد و بی‌روح است و نشاطی در آن وجود ندارد. هرچند پایان داستان خوش است اما می‌توان گفت 90 درصد ماجرا اینگونه است. در این شهر مخوف، هیچ حیوان بدون نیشی نباید زندگی کند و فقط درنده‌خویان هستند که می‌توانند زندگی خوبی داشته باشند و بقیه حیوانات یا غذایشان هستند یا خدمتکارشان! این مسئله در واقع نمادی از ظلم و ستم در دنیای واقعی نیز هست. دنیایی که با سادگی و مهربانی نمی‌توان در آن زندگی کرد و فقط فریبکاران و بی‌رحم‌ها می‌توانند زندگی خوبی داشته باشند. البته این نکته ممکن است توسط کودکان زیر 9 سال دریافت نشود. ما می‌توانیم با همدلی در کنارشان نشسته و به تماشای اثر بنشینیم و درباره این نکات با آنان گفتگو کنیم. دقت داشته باشید که نسخه‌های پالایش‌شده مناسب تماشا در کنار فرزندان است.

شخصیت‌ها:

گرگی: گرگ نوجوانی که سال‌ها در جنگلی دورافتاده زندگی می‌کرده و خوی درندگی ندارد. او توسط یک جادوگر متوجه می‌شود که مادرش در شهری به نام گرگ‌زاد زندگی می‌کند. او به همراه دوستش خرگوش به دنبال مادرش می‌روند.

تام: خرگوشی که دوست صمیمی گرگی است. او گرگی را برادر خطاب می‌کند و حاضر جانش را برایش فدا کند.

اسکارلت: روباهی که در شهر گرگ‌زاده‌ها خواننده و دوست دختر پادشاه گرگ است. او با گرگی و خرگوش دوست می‌شود.

پادشاه گرگ: آندره همان پادشاه گرگ است که گرگی پیر و به شدت بی‌رحم و درنده‌خوی است.

اولمپا: مادر گرگی که در واقع ملکه سرزمین گرگ‌هاست اما ظالمانه توسط آندره از قصر بیرون رانده شده است.

داستان اثر:

گرگی توسط جادوگری که در واقع یک کلاغ یا روح جنگل است متوجه می‌شود که مادرش زنده است و در شهر گرگ‌زاده‌ها زندگی می‌کند. او به همراه دوستش خرگوش، سوار بر یک ماشین به آنجا می‌رود تا مادرش را بیابد. با رسیدن به این شهر مخوف، آن‌ها به دنبال جایی برای خواب هستند که در مهمان‌خانه‌ای که توسط خانم گراز اداره می‌شود، شب را صبح می‌کنند. فردای آن روز با رفتن به مغازه آقای خارپشت برای خرید لباس، آقای خارپشت گرگی را شناسایی می‌کند و به مادرش خبر می‌دهد که پسرت اینجاست. از طرف دیگر، افراد پادشاه گرگ نیز به دنبال او هستند. اسکارلت، گرگی را به قصر می‌برد و عکس مادرش را که از دیوار کنده شده نشانش می‌دهد. افراد پادشاه، گرگی و خرگوش را دستگیر می‌کنند اما آن‌ها می‌گریزند و البته دوباره در دام پادشاه می‌افتند. پادشاه که می‌داند این تاج و تخت حق گرگی است و او آن را غصب کرده است، نقشه‌ای می‌کشد تا او را بکشد. او رابطه‌ای صمیمانه با گرگی برقرار می‌کند و به او می‌گوید مادرت مرده! اما تو یک شاهزاده‌ای. روز بعد برای شکار به جنگل می‌روند. خواهر گرگی و تیمش نقشه کشتن پادشاه را کشیده‌اند و در جنگل کمین کرده‌اند. پادشاه نقاب و لباس و مرکب خود را به گرگی می‌دهد و آن‌ها فکر می‌کنند که او پادشاه است و قصد جانش را می‌کنند اما خرگوش سپر بلا می‌شود. پادشاه واقعی از راه می‌رسد و با یکدیگر درگیر می‌شود. گرگی متوجه می‌شود که مادرش زنده است و ملکه این سرزمین است. پادشاه را دستگیر می‌کنند و مادر گرگی تاجگذاری می‌کند. گرگی و خرگوش به همراه اسکارلت به جنگل خود، باز می‌گردند.

کارگردان: Éric Omond نویسنده: Grégoire Solotareff Jean-Luc Fromental تهیه‌کننده: Valérie Schermann Christophe Jankovic بازیگران:Malik Zidi, Stéphane Debac, Anaïs Demoustier, Carlo Brandt, Marianne Basler, Léonore Chaix کشور سازنده:فرانسه و بلژیک شرکت سازنده: Prima Linea Productions Belvision Studios France 3 RTBF مخاطب اثر: کودک