نقد و بررسی انیمیشن خانواده عجیب من (My Freaky Family)

خانواده عجیب من، روایت خانواده‌ای است که با جادو و موسیقی عجین هستند. آن‌ها 4 فرزند دارند! که سه تای آن‌ها را با ترکیب مواد جادویی خلق کرده‌اند و تنها یکی بر اساس قوانین طبیعت و به شکل یک انسان معمولی متولد شده است.

مخاطب از ابتدا تا انتها با چیزهای عجیبی مواجه خواهد شد که برخی ترسناک به نظر می‌رسد و برخی با طنز همراه شده است. نکته مهمی که باید بدانید این است که جادو در این اثر به شکلی عادی و چاره‌ساز! تصویر شده است. داستان اصلا بر مبنای جادو است. در چند دیالوگ شخصیت‌ها از اینکه شهرشان، شهر اجنه هست سخن می‌گویند. دو خواهر دوقلوی بتی سخنان عجیبی مانند " ارواح تاریک دارند زوزه می‌کشند! " می‌زنند. مجموع این اتفاقات برای کودکان بسیار سوال‌برانگیز و حتی ترسناک خواهد بود.

ممکن است برای نوجوانان بالای 12 سال نیز سوالاتی در مورد ارواح و اجنه مطرح شود. بهتر است تا جایی که دانشتان اجازه می‌دهد در این مورد با آنان گفتگو کنید و اگر ابهام و یا سوالات بیشتری داشتند از کارشناسان دینی کمک بگیرید.

خوب است درباره رفتارها و تصمیمات غلط بتی با فرزندان خود گفتگو کرده و از آن‌ها سوال کنید: چه اتفاقی باعث شد تا جان تمام اعضای خانواده بتی به خطر بیفتد؟ آیا بتی دختری مسئولیت‌پذیر بود؟ مسئولیت‌پذیری در زندگی چه نقشی دارد؟

شخصیت‌ها:

بتی: دختری که در آستانه 13 سالگی قرار دارد. او استعداد زیادی در موسیقی دارد و در یک خانواده جادوگر به دنیا آمده است. وولوس: عنکبوتی که تبدیل به موجودی ترسناک، سیاه و تاریک شبیه شیطان یا اهریمن شده است. او دشمن بتی و خانواده‌اش است. وینچفلت: برادر بتی که نه به شکل طبیعی بلکه با جادو به وجود آمده و ظاهری شبیه به خون‌آشام دارد. او می‌تواند مردگان را زنده کند! و توانایی‌های عجیبی در جادوگری دارد. میشا: دختری که خود را به عنوان دوست به بتی نزدیک می‌کند تا خانواده‌اش را نابود کند.

داستان اثر:

خانواده بتی با خانواده‌های دیگر فرق دارند. آن‌ها جادوگر هستند و از شهری به نام ناکجاآباد آمده‌اند. تنها بتی با آن‌ها تفاوت دارد و هیچ جادویی در وجودش نیست. بتی علاقه دارد تا شبیه آنان شده و قدرت‌های ماورایی داشته باشد اما والدینش او را از این کار منع می‌کنند. اصرار بتی بر این موضوع باعث می‌شود تا کارهای مخفیانه‌ای مانند سَرَک کشیدن در وسایل شخصی پدرش را انجام دهد. او یک نت موسیقی ممنوعه را پیدا می‌کند و از آنجا که استعداد عجیبی در نواختن ساز دارد، شروع به نواختن می‌کند. نت جادویی تا مرکز فرمانروایی پدربزرگش در ناکجاآباد رفته و او را از محل زندگی‌شان آگاه می‌کند. میشا از طرف پدربزرگ مامور می‌شود تا با بتی طرح دوستی ریخته و به درون خانواده‌شان نفوذ کند. او با حرف‌های دروغین، بتی را نسبت به والدینش بدبین می‌کند و با القای اینکه او توانایی جادوگری دارد فریبش می‌دهد. روز تولد 13 سالگی بتی است و او بدون اجازه، میشا را دعوت می‌کند. میشا به محض ورود، والدینش را اسیر کرده و خانه‌شان را خراب می‌کند. بتی به همراه دوستانش به ناکجاآباد رفته و با کمک موسیقی با جادو می‌جنگند؛ سپس نیروی جادویی نیز با آن ترکیب شده و او والدینش را نجات می‌دهد. همینطور کینه قدیمی که بین دو قوم ماجای و کِلپت وجود داشت را حل و فصل می‌کند.