دو خرس قهوهای مهربان به نام یوگی و بوبو با یک لاکپشت در غاری در پارک جری استون زندگی میکنند. اسمیت، سر جنگلبان پارک، به همراه دستیارش، جونز، مواظب پارک و کارهای یوگی هستند.
شهردار که انسان سودجویی است میخواهد پارک را تبدیل به یک پارکینگ کند تا سود بیشتری داشته باشد. یوگی، بوبو و اسمیت به همراه ریچل، خانم فیلمسازی که میخواهد از خرسها فیلم تهیه کند، برای اینکه شهردار پارک را تخریب نکند، جشن بزرگی در پارک به راه میاندازند تا بتوانند پول زیادی به شهردار بدهند.
در جریان جشن یوگی باعث میشود که فشفشهها روشن شوند و همین باعث سوختهشدن وسایل چوبی پارک میشود. اسمیت که خود را باخته میبیند به پارک دیگری میرود. بوبو به طور اتفاقی متوجه میشود که مأموران شهرداری درختان را قطع میکنند. پس همراه یوگی به دیدن اسمیت میروند و جریان را به او میگویند و همگی باهم تصمیم به روبهروشدن با شهردار میگیرند.
ریچل وقتیکه درحال تماشای فیلمی که از یوگی و بوبو در غار گرفته، چشمش به لاکپشت کمیابی میافتد و فوری برای نجات او به پارک پیش شهردار میرود. شهردار میخواهد لاکپشت را نابود کند که یوگی و دوستانش او را پیدا میکنند.
وقتی شهردار درحال تبلیغ خودش برای مردم بود، اسمیت فیلمی را که شهردار در آن به مردم ناسزا میگوید و قصدش را برای تخریب پارک بیان میکند برای مردم نمایش میدهد. همه پی به دروغ شهردار میبرند و پارک نجات پیدا میکند و ریچل و اسمیت که همدیگر را دوست دارند همدیگر را میبوسند و یوگی به دزدیهایش ادامه میدهد.
نظرات کاربران
هیچ نظری وجود ندارد
هیچ نظری وجود ندارد
افزودن دیدگاه در مورد یوگی خرسه