یاکاری کودکی از قبیله سرخپوستان است او پسری مهربان و پرتلاش و صبور است. آنها با قبیلهی خود در دشتی زندگی میکنند. او عاشق اسبی تیزرو به نام تندر سفید است. بزرگان قبیله تصمیم میگیرند دشت حاضر را ترک کنند، اما یاکاری بهدنبال تندر سفید است تا بلکه با او دوست شود.
در این میان، او در یک ملاقات جادویی با یک عقاب دارد و بعد از این ملاقات او میتواند با حیوانات صحبت کند. یاکاری برای پیداکردن تندر سفید راهی جنگل میشود، اما تندر از او می گریزد که یاکاری به داخل رودخانه سقوط می کند و جریان آب او را به سمت آبشار برده و مسیر بسیاری را در رودخانه بیهوش میرود تااینکه در جایی به خشکی میرسد.
در مسیر برگشت به سمت قبیله خود، تندر که به دنبال یاکاری آمده بود او را میبیند. یاکاری و تندر تعدادی اسب که در بند شکارچیان بوند را نجات میدهند و شکارچیان عصبانی میشوند آنها به سمت کوهستان میروند. والدین یاکاری به دنبال او میروند و از طریق نشانهها و به کمک دوست یاکاری که سگی وفادار بوده مسیر رودخانه را پیش میگیرند و ازطرفدیگر، یاکاری و تندر از سمت کوهستان به سمت قبیله در حرکت هستند.
بعد از فراز و نشیبهای بسیار آنها بالاخره توانستد از مسیر کوهستان به نزدیکی قبیلهی خود برسند که والدین خود را یاکاری پیدا میکند و باهم راهی میشوند. اما ناگهان گردبادی شروع شده و آنها به سرعت از آنجا دور میشوند و به قبیله میرسند. بالاخره یاکاری توانست به آرزوی خود برسد و بر تندر سفید سوار شود و با آن سوارکاری کند.
نظرات کاربران
بزرگسال
توسط : فاطمه حبیبی نژاد
۲۳ مهر ۱۴۰۲
پسر شجاع ومصمم برای رسیدن به آرزویش ازهیچ سختی نمی هراسد.
بزرگسال
توسط : مهیمن ادراکی
۹ تیر ۱۴۰۱
یاکاری سرخ پوستی هست کی خیلی زرنک هست
بزرگسال
توسط : مهیمن ادراکی
۹ تیر ۱۴۰۱
یاکاری سرخ پوستی هست کی خیلی زرنک هست
هیچ نظری وجود ندارد
افزودن دیدگاه در مورد یاکاری یک سفر دیدنی