بررسی تخصصی انیمیشن Tangled

در این انیمیشن صحنه‌های درگیری و زخمی‌شدن به‌صورت فانتزی و اغلب طنزآمیز است؛ مانند ضربه‌های راپانزل به یوجین به‌وسیلۀ یک ماهی‌تابه و درگیری یوجین و سربازان قصر با همین وسیله. در یک صحنه یوجین و راپانزل پیش تعداد زیادی خلاف‌کار می‌روند و خلاف‌کاران برای یوجین شمشیر می‌کشند و می‌خواهند او را با مشت بزنند که قبل از هراتفاقی وقایع طنزآمیز جلوی آن‌ها را می‌گیرد. بعداً همین خلاف‌کاران برای نجات یوجین از زندان قصر، سربازان را در صحنه‌های خنده‌داری می‌زنند. (صحنه‌ای از آسیب‌دیدگی وجود ندارد) در صحنه‌ای که یوجین برای نجات راپانزل از دست گاتل به برج می‌رود، گاتل با چاقو او را زخمی می‌کند.

«مادرگاتل» شخصیت بدجنس داستان است. او راپانزل را دزدیده و خودش را مادر او جا‌زده است. او یک پیرزن است که با جادوی موهای راپانزل جوان می‌شود. در صحنه‌هایی چهرۀ واقعی و بدجنس مادرگاتل به نمایش در‌می‌آید. مادر گاتل سعی دارد راپانزل را از دنیای بیرون قصر بترساند. او شعرهایی دربارۀ انسان‌های ترسناکِ بیرون از برج برایش می‌خواند و در یک صحنه دو دزد را سراغ او می‌فرستد و باعث وحشت راپانزل می‌شود. صحنۀ کوتاه‌شدن موهای راپانزل، از بین‌رفتن جادوی آن، پیر‌شدن مادرگاتل و مرگ او می‌تواند ترسناک باشد.

در یک صحنه یوجین و راپانزل برای نهار به مکان خلاف‌کارها می‌روند و نوشیدن شراب و حالت مستی یکی از خلاف‌کاران نمایش داده می‌شود. صحنه‌هایی از روابط عاشقانۀ یوجین و راپانزل وجود دارد.

این انیمیشن دربارۀ عشق و رؤیاست. راپانزل رؤیای دیدن چراغ‌هایی را دارد که هرسال در شب تولدش در آسمان ظاهر می‌شوند و یوجین رؤیای پولدار‌شدن دارد؛ اما هردوی آن‌ها بعد از ملاقات یکدیگر عاشق هم می‌شوند و رؤیایشان تغییر می‌کند. آن‌ها برای این عشق حاضرند فداکاری کنند. یوجین برای نجات جان راپانزل هرطور‌شده از قصر فرار می‌کند و خودش را به او می‌رساند و در این راه جانش به خطر می‌افتد. راپانزل حاضر می‌شود برای نجات جان او همیشه زندانی گاتل بماند. تلاش‌های آن دو سرانجام باعث می‌شود که هردو نجات پیدا کنند و در پایان با یکدیگر ازدواج کنند. خلاف‌کاران این داستان هرکدام یک رؤیای زیبا دارند؛ مانند نواختن پیانو و بازیگر‌شدن که در پایان داستان هرکدام به خواسته‌های خوبشان می‌رسند. در این داستان خانواده اهمیت دارد. ملکه و پادشاه در هجده‌سالی که راپانزل را گم کرده‌اند، برای پیدا‌کردن دخترشان ناامید نشده‌اند و بعد از بازگشت راپانزل پیش پدر و مادر واقعی‌اش، یکدیگر را در آغوش می‌گیرند و گریه می‌کنند. راپانزل دختر وفاداری است، تا زمانی‌که فکر می‌کند گاتل مادر اوست، طبق خواستۀ او هجده‌سال در برج می‌ماند و سعی می‌کند از زندگی‌اش لذت ببرد و خودش را به کارهای مثبت مشغول می‌کند. زمانی‌که بدون اطلاع گاتل می‌خواهد دنبال رؤیاهایش برود، نگران ناراحت‌شدن گاتل است.

راپانزل دختر مهربانی است. او برای محقق‌شدن رؤیاهایش دست از تلاش برنمی‌دارد. یکی از ویژگی‌های مهم او عمل‌کردن به قول‌هایش است، به‌طوری که گاتل هم در عین ظلم‌کردن به او، می‌تواند به قولش اعتماد کند.