نقد و بررسی برنامه تلويزيونی هیوا

هیوا، نمایشی از تغییر مثبت یک کودک به واسطه آگاهی از یک اتفاق بزرگ است. هیوا پس از آنکه متوجه می‌شود که طبیعت به دلیل زباله‌های بی‌شمار موجود در آن، در معرض خطر نابودی قرار دارد، تصمیم می‌گیرد تا لجبازی را کنار گذاشته و به کمک طبیعت برود. او متوجه می‌شود که برای هر کاغذی که تا امروز هدر داده، هزاران درخت از بین رفته است. پس به این فکر می‌افتد که درختان را از تهدید نابودی نجات بدهد. والدین گرامی در نظر داشته باشید که این نمایش می‌تواند برای کودکان بالای 6 سال، نکات آموزنده بسیاری داشته باشد. پس اگر تمایل دارید تا فرهنگ احترام به طبیعت و همچنین ادب رفتارهای اجتماعی را به فرزندتان آموزش دهید، از تماشای هیوا به همراه کوکانتان غافل نشوید. هیوا یک تئاتر موزیکال است که در آن صحنه‌هایی از اجرای حرکات موزون نیز وجود دارد. این اثر کمدی است و تا پرده پایانی، لحظاتی شاد و مفرح را برای کودکان رقم می‌زند. دقت داشته باشید که پس از تماشای این نمایش، با کودک خود درباره غول زباله بیشتر صحبت کنید و پس از این هرکجا کودکتان شاهد ریخته شدن زباله در طبیعت یا محیط عمومی بود به او یادآوری کنید که ما انسان‌ها نباید باعث بزرگ شدن و قدرت گرفتن اپوش بشویم. پس این هیوا، با کودک خود این قرار را بگذارید که او هم مانند هیوا قهرمان قصه خودش باشد، کاغذهایش را هدر ندهد و زباله‌هایش را در طبیعت رها نکند. برای کودک خود اینگونه توصیف کنید که قهرمان بودن، داشتن شنل و شمشیر نیست. اگر کسی بتواند با یک مسئله بزرگ که دنیا را به خظر انداخته مبارزه کند، او یک قهرمان است.

شخصیت‌ها:

هیوا: دختری که در ابتدا بداخلاق و لجباز است و نمی‌داند باید چگونه قهرمان شود. اما پس از آشنایی با سه شخصیت مهربان، او یاد می‌گیرد که برای قهرمان شدن باید به جنگ یک دیو پلید برود.

کاغذ خط دار: شخصیتی که هیوا را در مبارزه با غول زباله ساز جنگل همراهی می‌کند. او یکی از کاغذهای دفتر خط‌دار هیوا است.

مچاله: شخصیتی که هیوا را در مبارزه با غول زباله ساز همراهی می‌کند. او مجموعه‌ای از کاغذهای مچاله‌ای است که هیوا با آنها بدرفتاری کرده و آنها را هدر می‌دهد.

کاغذ بی‌خط: او یکی از کاغذهای دفتر نقاشی است که به هیوا در قهرمان شدنش کمک می‌کند.

اپوش: دیو زباله ساز جنگل که به واسطه رفتارهای انسان‌ها و ریختن زباله در طبیعت بزرگ و بزرگ‌تر شده و مانع رسیدن نور آفتاب به دریاها و درختان می‌شود.

داستان اثر:

هیوا از خواندن کتاب‌ها خسته شده. او دائما کاغذها را هدر می‌دهد و یادداشت‌هایش را مچاله می‌کند. او آرزو دارد قصه‌ای بنویسد که خودش قهرمان آن باشد. اما شبی در حین رویاپردازی ناگهان به خواب فرو می‌رود و خود را در میان خواب، در طبقه چهارم کتاب‌خانه‌اش می‌بیند. در آنجا، کاغذ خط‌دار و کاغذ مچاله با او رو به رو می‌شوند و از او بابت هدر دادن کاغذها گلایه می‌کنند. هیوا در جریان آشنایی با این دو شخصیت و همچنین آشنایی با خانم کاغذ بی‌خط، به این نتیجه می‌رسد که باید با دیو پلید زباله به نام اپوش مبارزه کند و طبیعت و درختان را از تهدید او نجات بدهد. هیوا با کمک کاغذ‌ها به نبرد با زباله‌های درون جنگل می‌رود و اپوش را شکست می‌دهد. او سپس از خواب بیدار شده و تصمیم می‌گیرد تا قصه خود را آغاز کند و قهرمان این قصه نیز خودش باشد.