هاروکی، دانش آموزی که برای کشیدن بخیه های به جا مانده از عمل آپاندیسش به بیمارستان مراجعه کرده است، بر روی زمین، دفتری میبیند و کنجکاوانه، آن را ورق میزند و متوجه میشود دفتر متعلق به ساکورا، همکلاسی اوست که بخاطر مشکل پانکراسش در آستانه مرگ است و تصمیم گرفته داستان زندگی اش را در آن دفتر بنویسد. ساکورا احساس میکند هاروکی حالا که از بزرگترین و خصوصی ترین راز او مطلع شده است، میتواند دوست خوبی برای او باشد و سعی میکند به او نزدیک شود. اما هاروکی فردی گوشهگیر و منزوی است. هاروکی و ساکورا هر دو در کتابخانه مدرسه کار میکنند.
هاروکی، در ابتدا با ساکورا به شدت با سردی برخورد میکند، اما کم کم و ابتدا با حس ترحم نسبت به او، با او همراه میشود و سعی میکند کمک کند تا ساکورا به آرزوهایش برسد. ساکورا از هاروکی دعوت میکند تا برای تعطیلات به مسافرت بروند و این مسافرت آغاز نزدیکی های بیشتر ساکورا به هاروکی است. ساکورا، در برخی مواقع، رفتارهایی اغواگرانه میکند تا هاروکی را بیشتر به سمت خود جذب کند. در این میان، کیوکو، صمیمی ترین دوست ساکورا، از رابطه ساکورا و هاروکی مطلع شده و سعی میکند هاروکی را از ساکورا دور کند.
یک روز، ساکورا از هاروکی دعوت میکند تا به خانه آنها برود و هاروکی نیز با بی میلی قبول میکند. ساکورا در خانه، شروع به اغوای هاروکی میکند و رفتار متجاوزانه ای انجام میدهد. هاروکی نیز در تلافی، ساکورا را به روی تخت می اندازد و اقدام به تجاوز میکند، اما پیش از آن که کاری انجام دهد، ساکورا گریه میکند و هاروکی از خانه خارج میشود. نزدیک خانه ساکورا، هاروکی با دوست پسر سابق ساکورا مواجه میشود. دوست پسر سابق ساکورا، به شدت هاروکی را تحقیر میکند و به صورت او مشت میزند. در همین حین، ساکورا سر میرسد و هاروکی را نجات میدهد. هاروکی و ساکورا، متوجه میشوند که به یکدیگر علاقه دارند.
مدتی بعد، ساکورا در بیمارستان بستری میشود تا مدت دیگری تحت درمان باشد. در آن مدت، هاروکی مدام به عیادت ساکورا میرود. پس از ترخیص ساکورا از بیمارستان، او با هاروکی در کافه ای که همیشه به آنجا میرفتند، قرار میگذارد. هاروکی در محل قرار حاضر میشود اما هرچه منتظر میماند، خبری از ساکورا نمیشود. شب هنگام، در اخبار خبری میشوند که دنیا را بر سرش آوار میکند؛ یامائوچی ساکورا، دختری 17 ساله که بعد از ظهر آن روز هنگام رفتن به سمت مدرسه، با ضربه چاقو مجروح شده بود، درگذشت.
هاروکی بعد از مدتی به سراغ مادر ساکورا میرود و درخواست میکند که دفترچه ساکورا را بخواند. ساکورا در دفترچه برای او نامه ای شخصی نیز به جا گذاشته است که در آن نامه، احساسات خود نسبت به هاروکی را نوشته است. در نهایت ساکورا دفترچه را به کیوکو نیز میدهد و کیوکو از اینکه هاروکی او را پیش از این مطلع نکرده بود ناراحت میشود.
نظرات کاربران
بزرگسال
توسط : Parsa Ak
۲۸ خرداد ۱۴۰۱
خارج از وصف در کلمات
بزرگسال
توسط : Parsa Ak
۲۸ خرداد ۱۴۰۱
خارج از وصف در کلمات
بزرگسال
توسط : پارسا جبلی
۲۷ اسفند ۱۳۹۹
بد بود برای ما نوجوانان اصلا خوب نبود درام عاشقانه در حد 11یا14 خوبه نه تاحد19خیلی بده
بزرگسال
توسط : پارسا جبلی
۲۷ اسفند ۱۳۹۹
بد بود برای ما نوجوانان اصلا خوب نبود درام عاشقانه در حد 11یا14 خوبه نه تاحد19خیلی بده
افزودن دیدگاه در مورد من میخواهم پانکراس تو را بخورم