نقد و بررسی انیمیشن ماجراجویی من با سوپرمن (My Adventure With Superman)

خانواده‌ی سوپرمن، زن و مردی هستند که به طور اتفاقی وقتی سوپرمن نوزاد بود، او را در سفینه پیدا می‌کنند و بزرگش می‌کنند. کلارک زمانی که می‌فهمد آن‌ها پدر و مادر واقعی‌اش نیستند، احساس ترس و نگرانی می‌کند اما پدر و مادرش به او دلگرمی می‌دهند و به او می‌گویند حتی اگر تو را به دنیا نیاورده باشیم باز هم پدر و مادر توییم و دوستت داریم. این احساس امنیت چیزی است که تمام بچه‌ها به آن نیاز دارند. شما به عنوان پدر و مادر باید به فرزندتان این احساس را بدهید که با هر تفاوتی، با هر اندیشه‌ای برای شما عزیز است و شما او را از خود نمی‌رانید.

بگذارید فرزندتان از تماشای سریال‌ها و آثار ابرقهرمانی لذت ببرد اما در کنارش این نکته را نیز یادآوری کنید که جهان ابرقهرمان‌ها خیالی است. نگذارید تفکر ابرقهرمانی به او چیره شود. به او یادآوری کنید که بدون داشتن قدرت‌های عجیب و غریب هم می‌شود به انسان‌ها کمک کرد.

خلاصه: به فرزند خود با هرتفاوتی که دارد، احساس آرامش و امنیت بدهید و بگویید که دوستش دارید. تخیلی بودن ابرقهرمان‌ها را به او یادآور شوید.

چرا کلارک تصمیم گرفته بود مانند یک انسان معمولی زندگی کند؟ و چرا در ادامه از این تصمیم منصرف شد؟

لوئیس چه اشتباهاتی داشت که کلارک از دست او عصبانی شد؟

چرا کلارک دوست نداشت ماهیت واقعی خودش را به همکارانش نشان دهد؟

چرا کلارک کنت مانند دشمنانش سعی نمی‌کند با قدرت‌هایی که دارد به پول و شهرت و احترام برسد؟

خلاصه: حالا که ما قدرت‌های ابرقهرمان‌ها را نداریم، چگونه می‌توانیم به دیگران کمک کنیم؟

کلارک کنت هنگامی که نوزاد کوچکی بود، از سیاره‌ای دیگر وارد کره‌ی زمین می‌شود و در کنار زن و مرد مهربانی بزرگ می‌گردد. کلارک رفته‌رفته متوجه می‌شود دارای قدرت‌های ماورایی است و از همین ویژگی‌ها استفاده می‌کند تا به مردم کره‌ی زمین کمک کند. او وارد یک دفتر روزنامه‌نگاری می‌شود تا در آنجا کار کند. در آن دفتر او با دختری به نام لوئیس لین و و پسری به نام جیمی همکار می‌شود اما از قدرت‌های جادویی خودش چیزی به آن‌ها نمی‌گوید. کم‌کم اشرار شهر چهره‌ی خود را رو می‌کنند و کلارک نیز نمی‌تواند بی‌تفاوت باشد. او بدون آنکه به همکاران خود چیزی بگوید، در نقش سوپرمن با اشرار مبارزه می‌کند.