نقد و بررسی انیمیشن فلیکس و گنج پنهان (Felix and the Hidden Treasure)

آنچه لازم است والدین بدانند: این انیمیشن ماجراجویی‌های پسربچه‌ای را روایت می‌کند که در جستجوی پدرش وارد یک جزیره می‌شود. او بعد از ورود به جزیره متوجه می‌شود زنی به نام مادلین شهری مخفی و زیرزمینی درست کرده و با زهر یک عنکبوت افسانه‌ای افراد را جوان می‌کند و به آن‌ها جاودانگی می‌بخشد. پدر فلیکس و حتی خود او قبول نمی‌کنند که همیشه جوان و جاودان بمانند، به همین دلیل سعی می‌کنند از دست مادلین و افرادش فرار کنند. چرا جاودانگی خوب نیست و آن‌ها از آن امتناع می‌کنند توضیح زیادی داده نشده و تنها به یک دیالوگ اکتفا می‌کنند. آن‌ چه که پیداست فلیکس و پدرش بیشتر می‌خواهند نزد خانواده‌اشان برگردند. در واقع همه‌ی افرادی که در شهر مخفی ساکن هستند و توسط زهر عنکبوت جوان و جاودانه شدند؛ همه خوشحال و راضی هستند به غیر از فلیکس و پدرش! شما می‌توانید در مورد جاودانگی با فرزندتان صحبت کنید تا متوجه شوید آن‌ها چه برداشتی از این موضوع دارند چون این انیمیشن نتوانسته به خوبی حق این مطلب را ادا کند. حوادث و اتفاقاتی که در طول داستان روی می‌دهد گاهی بسیار کودکانه و بامزه است به ویژه دعوای بین طوطی و گربه، گاهی اوقات هم بزرگسالانه؛ مانند روابط عاشقانه بین مادلین و تام، ورود بروس بگول و خانواده‌اش به شهر مورگا برای فرار از پرداخت مالیات.

 میزان ترس و خشونت در این انیمیشن ملایم است به طوریکه این صحنه‌ها بیشتر حالت طنز و کارتونی دارند. مهربانی، محبت، توجه و اهمیت دادن به همدیگر بین اعضای خانواده فلیکس نمایان است. آرایش غلیظ کاراکترهای زن و روابط عاشقانه و جنسی بین تام و مادلین از نکات منفی داستان بود. البته در مورد رابطه‌ی عاشقانه و جنسی تام و مادلین تصویر مستقیمی نشان داده نمی‌شود.

خلاصه: محبت و مهربانی بین اعضای خانواده و توجه آن‌ها به همدیگر از نکات مثبت و آرایش غلیظ کاراکترهای زن و روابط عاشقانه و جنسی بین تام و مادلین از نکات منفی انیمیشن بود.

چرا مادلین اصرار داشت همیشه جوان و جاودان بماند؟ جاودانه بودن چه لذت‌ها و تلخی‌هایی دارد؟

پدر فلیکس در قسمتی از داستان گفت: "من نمی‌خواهم همیشه جوان بمانم؛ همیشه جوان ماندن موهبت نیست بلکه یک نفرین است کسی که پیر نشود نمی‌تواند رشد کند و خردی به دست آورد، من می‌خواهم بدانم 50 ساله یا 60، 70 ساله چه احساسی دارد؟" از فرزندتان بپرسید اگر بدون اینکه دوره‌ی کودکی یا نوجوانی را سپری کند، بلافاصله وارد دوره‌ی جوانی شود چه احساسی به او دست می‌دهد؟ آیا این احساس خوشایند است؟

می‌توانید از فرزندتان بخواهید در مورد تفاوتی که در خودش نسبت به چند سال پیش احساس می‌کند شرح دهد. مطمئنا تجربیات جالبی متناسب با سن و سالشان تعریف خواهند کرد. کسی که طعم تلخ از دست دادن را نچشد، نمی‌تواند از زندگی لذت ببرد؛ مطمئنا تجربیات انسان‌ها و نگرش آن‌ها به زندگی در سن 20 با 30 یا 50 فرق خواهد کرد و همین تجربیات است که خرد انسان را رشد می‌دهد.

خلاصه: در مورد لذت‌ها و تلخی‌های جاودانه بودن و همینطور آنچه باعث رشد عقل و خرد انسان‌ها می‌شود با فرزندتان صحبت کنید.

پسر نوجوانی به نام فلیکس در غیاب مادرش، زمانی که او در سفر بود، خانه را برای یافتن پدرش ترک می‌کند. پدر او دو سال پیش در یک جزیره‌ی مرموز هنگامی که دنبال گنج بود، به طور مرموزی ناپدید شده است. او برای رفتن به جزیره از یکی از دوستان پدرش به نام تام کمک می‌گیرد. اتفاقا خود تام در جوانی زمانی که 25 سال داشت به همراه نامزدش مادلین وارد جزیره شدند تا گنج پنهان جزیره را پیدا کنند؛ ولی نامزدش ناپدید شد و او هرگز نتوانست او را بیابد. زمانی که فلیکس و تام به جزیره رسیدند، طی اتفاقی متوجه شدند زنی به نام مورگا شهری مخفی و زیرزمینی درست کرده و با زهر یک عنکبوت افسانه‌ای افراد را جوان می‌کند و به آن‌ها جاودانگی می‌بخشد. بعدا معلوم شد مورگا همان مادلین است، او 25 سال پیش اتفاقی عنکبوت افسانه‌ای جزیره را پیدا می‌کند. بعد از آن بدون آنکه تام را مطلع کند، او را ترک کرده و در همان جزیره یک شهر مخفی درست کرده است. پدر فلیکس هم در این دو سال با اجبار در جزیره نگه داشته شده بود. آن‌ها بعد از یک سری ماجراها بالاخره توانستند از دست مادلین فرار کنند و به نزد خانواده‌اشان برگردند. عنکبوت هم طی حادثه‌ای به دست مادلین کشته شد و همه‌ی افراد از جمله مادلین به حالت قبلی خود برگشتند.

کارگردان: Nicola Lemay

نویسنده: Marc Robitaille, Nicola Lemay

نام تهیه کننده: Nancy Florence Savard

نام بازیگران: Karine Vanasse, Gabriel Lessard, Guy Nadon

نام شخصیت ها:

فلیکس: یک پسر نوجوان 12 ساله است. بلافاصله بعد از اینکه مادرش به یک مسافرت دوهفته‌ای رفت، او خانه را برای جستجوی پدرش ترک کرد

تام: پیرمردی که 25 سال پیش به همراه نامزدش برای دست یافتن به گنج، وارد جزیره‌ی سایه‌ی تاریکی شد. همان‌ جا نامزدش ناپدید شد.

مادلین (مورگا): مادلین و تام در جوانی باهم نامزد بودند. زمانی که او به همراه تام در جزیره بود، به طور اتفاقی عنکبوت افسانه‌ای مورگا را پیدا کرد؛ زهر این عنکبوت باعث جوان شدن و جاودانگی افراد می‌شد. آن موقع مادلین متوجه شد گنج اصلی جزیره این عنکبوت است نه طلا و جواهرات. بعد از این اتفاق مادلین به نزد نامزدش تام برنگشت و شهر مخفی مورگا را با هدف جامعه‌ای روشنفکر و به دور ازفساد و خودخواهی جامعه‌ی مدرن تاسیس و نام خودش را به مورگا تغییر داد.

جک: او که پدر فلیکس است، یک ماهیگیر بود ولی به خاطر وضع مالی نامساعد مجبور شد به دنبال گنج به جزیره‌ی تاریکی برود. او اتفاقی به تور افراد مورگا افتاده و به مدت 2 سال در آنجا گرفتار شد تا اینکه پسرش برای کمک او آمد.

مارلین: مادر فلیکس است. او بعد از ناپدید شدن همسرش به تنهایی فلیکس و خواهر کوچکترش میا را بزرگ می‌کند. او همیشه نگران فرزندانش است، مارلین به توصیه‌ی مادرش یعنی مادربزرگ فلیکس به یک مسافرت دوهفته‌ای می‌رود.

آنی: خواهر مارلین و خاله‌‌ی فلیکس که در غیاب مارلین مسئول نگهداری بچه‌ها بود.

بروس بَگول: یک مولتی میلیاردر که به تازگی به همراه خانواده‌اش به عنوان شهروند جدید وارد شهر مورگا شد. البته هدف اصلی بروس برای ورود به این شهر مخفی، فرار از مالیات بود.

کشور سازنده: کانادا

کمپانی سازنده: 10th Ave Production Inc