بررسی تخصصی انیمیشن Revolting Rhymes

شنل قرمزی، بعنوان شخصیتی لطیف و معصوم در داستان معروفش، این بار زنی خشن است؛ او که در کودکی، با خورده شدن مادربزرگش توسط گرگ مواجه شده بود، حالا به راحتی دشمنانش را به دم تیر می‌دهد و با پوست آنها برای خودش بالاپوش و کیف درست می‌کند. در قصر پدر سفید برفی، می‌بینیم که او مادرش را از دست داده و فقدان او برای سفید برفی سخت است. ملکه در پی زیبایی، بنا دارد قلب سفید برفی را به دندان بکشد. او این آرزو را به نحو خشنی مطرح می‌کند. در داستان سیندرلا و جک می‌بینیم که مادر جک به او ظلم می‌کند و درنهایت توسط غول درخت لوبیا خورده می‌شود(خورده شدن نمایش داده نمی‌شود). جک از این اتفاق خیلی ناراحت نیست و تنها می‌گوید:«غول بوی مادرم را حس کرد، به مادرم گفته بودم بو می‌دهی!». شاهزاده نیز، در جریان جست‌جوی سندرلا، سر خواهران سیندرلا را قطع می‌کند و مدام با شمشیرش تهدید می‌کند. چنین خشونت‌هایی ویژگی داستان‌های رولد دال است. خشونت‌های فیزیکی خونبار و دردناک نیستند. اما صرف وقوعشان و یا صحبت از آنها خشن است. خشونت روانی (تحقیر، توهین و...) در اثر غالب است.

ظاهر شخصیت‌های منفی، اعم از ملکه‌ی قصر داستان سفید برفی، خواهران سیندرلا، مادر جک و گرگ‌های داستان شنل قرمزی برای مخاطب کم سن ترسناک است. گرگ، فرزند کوچک شنل قرمزی را تهدید به پختن و خوردن می‌کند.(هرچد به شوخی) و این صحنه با تعلیق همراه است. همچنین، صحنه‌های خشن در محصول حاضر، می‌تواند جو ترسناکی را ایجاد کند.

در داستان سفید برفی می‌بینیم که او با هفت مرد کوتوله همخانه است درحالیکه این مردان نگاه ویژه‌ای به سفید برفی دارند. آنها روزگار خود را با شرط بندی و قمار می‌گذرانند. هرچند سفید برفی از این روش ناراضی است اما در ادامه می‌بینیم که با حضور شنل قرمزی و پول‌هایی که از بانک زده است، بازار شرط بندی گرم می‌شود. رئیس بانک بنا داشت از شنل قرمزی سوء استفاده کند. و او را به یک پیمانه الکل بفریبد. در صحنه‌ای از فیلم سیندرلا در قصر لباس‌هایی کوتاه می‌پوشد و رقص تندی را شروع می‌کند. صحنه‌ رقص و هم‌چنین بخشی از نمایش هم‌خانه بودن او با مردان کوتوله در لینک مورد اعتماد کدومو سانسور شده است.

در داستان پرنسس‌ها می‌بینم که آنها متفاوت هستند. قبلاً آنها انسان‌های بیچاره اما زیبایی بودند که به کمک یک فرشته زندگی‌شان تغییر می‌کرد. اما حالا باید خودشان برای زندگی‌شان تصمیم بگیرند و با سختی‌ها بجنگند. سیندرلا انتخاب می‌کند که معمولی باشد و هرچند حضور فرشته بی‌تأثیر نیست، اما این سیندرلا است که انتخاب می‌کند. در داستان شنل قرمزی نیز همین نکته وجود دارد.

شنل قرمزی بسیار خودساخته است. او از کودکی کار کرد و سرمایه جمع کرد. خودش با گرگ‌ها جنگید و دشمن را از خود راند و سفید برفی را در این راه یاری کرد. هرچند روشهای او قدری خشن بود. سیندرلا و جک نیز، خودشان یک زندگی معمولی را انتخاب می‌کنند؛ بدون فرشته و شاهزاده.