بررسی تخصصی انیمیشن Ice age 3
عصر یخبندان ۳ ظهور دایناسورها

دیدگاه کدومو

این انیمیشن در جشنوارههای مختلف جوایز بسیاری را از آن خود کرده است. در ادامهی داستان دو قسمت قبل، گلهی عجیب ما اینبار در عصر دایناسورها و در جنگ با این موجودات عظیم است. سید درپی مراقبت از بچهدایناسورها گیر افتاده است و گروه باید او را نجات دهد؛ اما تنها این نیست؛ باک، راسوی زرنگ و شجاع، باید به کمک گله بشتابد و همه را از خطر دایناسورهای غول تشن نجات دهد.
شاخص های اثر
موارد خشن در عصر یخبندان، عمیقاً آمیخته با طنز است که گاهی همین طنز بر خشنبودن اتفاق میافزاید؛ در صحنههایی مانند خطر مرگ سید در آبشار گدازه، خطر مرگ گله در گذر از درهی مرگ، کورشدن چشم باک (البته نمایش داده نمیشود) و نیز خوردن بچههای شهربازی توسط بچهدایناسورها، مواردی هستند که خشونت و ترس بالقوه دارند. بهسخرهگرفتن این خطرات، هرچند موجبات خنده را فراهم میکند؛ اما تأثیر آن انکارناپذیر است. میزان این تأثیر، بسته به سن مخاطب متفاوت است.
ادامه متنبهطورکلی، صحنههایی وجود دارد که بالقوه، ترسناک هستند. صدا و سایهی غول تشن و «مامانزیلا»، جدال باک و غول تشن در شب طوفانی، نمایش اسکلت دایناسورها در درهی مرگ، همگی آمیخته با موسیقی تأثیرگذار هستند که موجبات ترس را فراهم میکنند. گاهی این ترسها به طنز تبدیل میشوند که از قدرت اثرگذاریشان میکاهد و احتمالاً مخاطب بالای شش سال را نمیترساند؛ اما قابل چشمپوشی هم نیستند.
ناهنجاریهای اجتماعی و رفتاری در این محصول، همه در قلمروی کمدی است و شماری از آنها شاید به چشم نیایند و در روایت نیز، جبران نمیشوند. اشتباه جنسیتی سید، (اشتباهگرفتن قوچ نر با ماده) تمسخر و گاهی تحقیر سید بهعنوان موجودی «خلوضع»، مواردی هستند که در داستان جریان دارد. همچنین نسبتهایی مانند موجود «چپاندرقیچی» یا موجود «سبز لزج» به سید و کنایههایی مانند «دختری در سطح خودت بگیر»، همگی مواردی با قابلیت الگوپذیری بالا هستند و مهمتر اینکه در گروه خانواده اتفاق میافتد. همچنین فاششدن صحنهی معاشقهی «اسکرات» و جفتش.
ادامه متنفصل مشترک پیامهای عصر یخبندان، خانواده است. هرچند این خانواده از یک رگوریشه و به تعبیر دقیقتر، از یک گونه نباشد. خانوادهای که در ابتدای داستان در آستانهی تجزیه است. دیهگو ناامید از سرنوشت خود و رفاقت مندی و سید در سودای داشتن فرزند برای نگهداری از آنها. بهنظر میرسد گاهی باید بر یک خانواده، شوکی وارد شود تا ارزش باهم بودن را درک کنند و بفهمند که وجود هریک از اعضا، هرچند آزاردهنده؛ اما لازم است. نکتهی دیگر آنکه هیچچیز را نمیتوان برحسب ظاهر قضاوت کرد. در یک خانواده، تضادهای مختلفی میتواند وجود داشته باشد. تضاد خانوادهی مندی در گونهی هریک از اعضاست. باید اینطور بگوییم که کنارهم قرارگرفتن تضادها در کنار هم غیرممکن نیست. چه زندگی ماموتها و ببرها در کنارهم و چه زندگی راسوها در کنار دایناسورها. گفتیم زندگی راسوها، زندگی باک در کنار دایناسورها و درنهایت رامکردن آنها، نشان از این است که هوش و قدرت، با ظاهر و جثه نسبتی ندارد. شاید جدال موجودی فسقلی مثل باک با غول تشن، خندهدار بهنظر برسد؛ اما تصور این ارتباط در دنیای واقعی ممکن است. چه بسیار انسانهای به ظاهر ضعیفی که مدار جهان بر انگشت آنها میچرخد و چه بسیار غولتشنهایی که بیخبرند از اینکه ضعیفان بر گردهی آنها سوار هستند. درنهایت بازمیگردیم به آنچه در ابتدا گفتیم. عصر یخبندان، مرزهای تعریف خانواده را جابهجا کرده است. این داستان، قلمروی خانواده را به گروه تعمیم میدهد. گروهی که پیوندش از پیوندهای خانوادگی هم محکمتر است.
ادامه متنبرخلاف فصلهای قبلی عصر یخبندان، مدال طلا نه متعلق به مندی، سید یا دیهگو، که متعلق به الی است. هرچند، هریک از شخصیتهای گفتهشده در جای خود قهرمان هستند و در مواقع اضطرار، گروه را نجات میدهند؛ (مندی، نمونهی همسر و پدر فداکار) اما باید داستان عصر یخبندان را در گروه دید. الی بهعنوان مادر و زن یک خانواده، نقش خود را کاملاً درست ایفا میکند. مادران همواره قهرمان سکوی اول هستند و درعینحال، پررنگ نیستند. الی درمقابل بیتفاوتیهای مندی نسبت به بقیه و یا قضاوتهای او، با هنر زنانهی خود میایستد و آبروی همسرش را دربرابر اعضای گروه حفظ میکند، دیهگو را برای نجات سید تشویق میکند، برخلاف منفرد، به باک و توانایی او اعتماد میکند و با تدبیرش، پیوندها را محکم میسازد. دارندهی مدال نقره، باک است. راست گفتند که دشمنان درعین تضاد، شبیه یکدیگرند. باک و غول تشن دشمن هستند؛ اما بسیار شبیه به هم. هردو باهوش هستند، در قلمروی خود قدرتمندند و هردو زخمخوردهاند؛ اما درنهایت این باک است که دشمن را رام خود میکند؛ چون فریب ظاهر کوچک خود را نمیخورد.
ادامه متناز منظری داستان عصر یخبندان، دارای شأن آموزشی است، داستانی مصور برای توصیف اعصار مختلف زمین و شرححال انقراض گونههای مختلف حیوانات در دل تاریخ، مصداقی از آموزش غیرمستقیم برای کودکان است.
به نظرت مندی، الی، دیهگو و سید میتوانند خانواده باشند؟ یا فقط یک گروه هستند؟
به نظرت در دنیای واقعی، جنگیدن آدمهای ضعیفی مثل باک با قدرتمندهایی مثل غول تشن ممکن است؟
اعضای گله خیلی باهم متفاوت هستند؛ اما همدیگر را دوست دارند. در دنیای واقعی و برای آدمها، چنین چیزی ممکن است؟
به نظرت چرا منفرد اینقدر بیتفاوت و مغرور شده بود؟
چرا اسکرات هیچوقت به دانهی بلوط نمیرسد؟
الی بهعنوان یک مادر، میتواند قهرمان داستان باشد؟
خلاصه: سید با کار گروهیِ گله نجات پیدا کرد یا هوش و شجاعت باک؟
عکس های منتخب انیمیشن





نظرات کاربران
هیچ نظری وجود ندارد
هیچ نظری وجود ندارد